اطلاعیه ⛔⛔فیک جدید

2.2K 380 217
                                    

اطلاعیه❌❌❌❌❌❌❌✅✅✅✅✅✅

صبر کنیدددد‼️‼️‼️‼️‼️ هنوز به بخش جالبش نرسیدیمم . دارم به ایده ی فیک بعدی فکر میکنم . دو تا انتخاب بهتون میدم . اول بگم با قلم من که آشنایید . یعنی سلطان تغییر کاپل اصلی به فرعیم اونم طوری که خود خواننده توش بمونه😬😬منظورم به اون چانبک شیپرای سهبک شیپره

پس نسبت که کاپل ها گارد نداشته باشید چون مثل سهونیمون شدیدا به دلتون میشینن طوری که از اینکه نمیخواستید به خاطر کاپل، فیک رو بخونید شرمنده میشید😆😆

بریم برای خلاصه هاااا

✅✅اولین تیزر😍😍😍فیک تاریخی شمشیر خونی_کریسهان و چانبک جذابممم

عنوان فیک: شمشیر خونی
کاپل ها: کریسهان_ چانبک

ژانر: عاشقانه_ عشق ممنوعه_ اسمات
خلاصه: من لوهانم معشوقه ی امپراطور بزرگ شیلا .. کسی که به زیبایی و دلربایی معروفم .

امپراطور منو از برده بودن نجات داد و سوگولی خودش کرد اما من؟ عاشق ژنرال سرد و بیروح این کشور شدم کسی که فاتح بزرگ شیلا بود و به امپراطور به قیمت جونش وفادار بود .

حالا باید با این عشق ممنوعه چه کنم؟ چشم های سردش که تو دل همه وحشت میندازه چطور قراره یه روز از عشق من گرم بشه؟

خلاصه : من بکهیون هستم شاهزاده شیلا نازپرورده معصوم که کل تفریحم یواشکی بیرون رفتن از قصر با لوهانه .

اما یه روز با یه جیب بر خیابونی خوش تیپ رو به رو شدم . اون عوضی منو گول زد و پولامو زد اما من؟؟ عاشقش شدم

متنی از رمان: تو چشمای سردش خیره شدم . با عجز گوشه زره آهنینشو گرفتم

_ خواهش میکنم این کارو نکن

با نگاه بی تفاوتش محکم کنارم زد: از سر راهم برو کنار

_ اما تو دیشب منو بوسیدی

تو چشمام خیره شد و شمشیرشو بی تفاوت از غلاف بیرون کشید : اگه همین الان کنار نری مجبور میشم معشوقه ی امپراطور رو بکشم

با گریه گفتم: معشوقه ی امپراطور دیشب تو دستای ژنرال بود

شمیرشو بالا اورد نفسشو کنار گوشم حس کردم: و تا ابد هم باید تو دستای ژنرال بمونه
💜💜💜💜💜💜

✅✅دومین تیزر:

عنوان فیک:گناه صورتی

کاپل ها:چانبک_هونهان

ژانر: عاشقانه_عشق ممنوع_ددی کینگ

خلاصه چانبک: بکهیون از ناپدریش متنفر بود ، اون مرد، زیادی جنتلمن و جذاب به نظر میرسید . اون هیچ وقت نمیتونست جای پدر بکهیون رو بگیره . بکهیون هیچ وقت راضی نبود که مادرش با کسی ازدواج کنه و حالا هر کاری میکرد که پارک چانیول رو از زندگی خودش و مادرش بیرون بندازه . اما این مال قبل از این بود که حس های عجیبی به ناپدریش پیدا کنه

خلاصه هونهان: لوهان بهترین معلم مدرسه خصوصی هانگول توی سئول بود . اون آدم آروم و صبوری بود و زیاد با کسی صمیمی نمیشد . اما یک چیز توی اون مدرسه خیلی عذابش میداد . اون هم رفتار شر ترین فرد مدرسه یعنی اوه سهون بود . فقط چون مدرسه مال پدرش بود همه ازش حساب میبردند؟؟ اما اون روی معلم آروم و مظلومش دست گذاشت

قسمتی از متن: چانیول محکم به موهاش چنگ زد

_ من پدرتم بکهیون

بکهیون با عصبانیت یقه ی چانیول رو گرفت

_ تو پدر من نیستی لعنتی .

_ شوهر مادرتم . و توهم یه بچه ۱۷ ساله ای . رفتار های بچگانت رو تموم کن

بکهیون بغض کرد

_ دست خودم نیست

چانیول داد زد

_ پس دست کیه؟؟

بغض بکهیون شکست

_ نمیخوام پدرم باشی. ازت متنفرم که هر شب با مادرم میخوابی . ازت متنفرم عوضی..

_ پس به این رفتار های زشتت پایان بده

_ نمیتونم...چون..حس میکنم... عاشقت شدم..به خاطر این...از خودم متنفرم

پارتی از هونهان
لوهان با اخم شدید به انتهای کلاس اشاره کرد

_ همین الان وسایلت رو جمع کن و از کلاسم برو بیرون، اوه سهون

سهون با آدامس توی دهنش از جاش بلند شد و خونسرد جلو اومد و روبه روی لوهان ایستاد جلوی نگاه خیره ی بچه ها دستش به طور نامحسوس پشت میز خزید و به باسن لوهان چنگ زد

_ حتما ...معلم شیو...

نفس لوهان از ترس بند رفت اما به روی خودش نیاورد، جلوی بیست تا دانش آموز کوفتی، باسنش توی چنگ پسر قد بلند فشرده میشد

_ بعد از کلاس ...توی اتاقتون منتظر هستم...معلم شیو

لوهان فقط نگاهش کرد و سعی کرد قوی به نظر بیاد .

سهون به گوشه لبش که کمی کبود شده بود خیره شد و با آروم ترین صدای ممکن گفت

_ این بار،کاری میکنم که لبت خونی بشه. معلم شیو

😬⛔⛔فکر کنم دوتاش خیلی سمی بود نه؟

نظرتون چی بود؟؟؟ با کدوم داستان بیشتر حال کردید؟؟. بهم بگید. و اسم جدید رو یادتون نره

🩸red embrace🩸Where stories live. Discover now