Chapter 5

183 32 29
                                    

سه شنبه دهم ژوئن 2014


احساسات خسته کننده بودن، بعد از گذشت ده سال کس موفق شده بود فراموش کنه که گاهی حس کردن چیزی برای پنج دقیقه میتونه بیشتر از مایل ها دویدن طاقت فرسا باشه. این چند سال که از لارنس دور بود مشکلی به وجود نیاورد، حتی به خوبی هم پیش رفته بود ولی سه روز در همنشینی دین وینچستر تونسته بود پالت احساسات تک طیفش رو به سمت رنگ های شاد پرت کنه.

و خسته شده بود، از اینکه قلبش هربار که دین بهش لبخندی میزد به تپش میافتاد و داخل سینه اش رو به طیف سبز و زرد رنگ میکرد و در کسری از ثانیه با کوچیکترین تحریکی به قرمز، ارغوانی یا بنفش در میاومد خسته شده بود.

مثل شلاقی از احساسات گیج کننده بود که با زندگی ساکت و پیش بینی کننده ی کس همراه با دوست های شیرین و خوشحالش جور در نمیاومد. سرمای منجمد کننده درونش وجود داشت که بهش عادت نداشت و اتشی که درکش نمیکرد.

هرچند، چیزی که متوجه میشد این بود که همه ی این ها بنظر اغراق امیز میاومدن. ده سال رو در اسایش، سکوت و بدون حاشیه و احساسات ساکن گذرونده بود. دین وینچستر باعث میشد ملودرام بشه، همیشه همینطور بوده. مثل شهر شلوغی بود که احساسات حومه نشین کس رو اذیت میکرد، مثل یه گردباد انقدر بزرگ و خطرناک بود که کس تقریبا دلش میخواست داخلش بلعیده شه. ولی قبلا یک بار توسط دین غرق شده بود و حقیقتا اجازه نمیداد دوباره این اتفاق بی افته. (یه بهونه ی دیگه بیاری به جون خودم میام میزنم در کونت)

 ولی از سد بستن روی اب خسته شده بود. با به یاد اوردن دیروز پیچشی از پشیمونی داخل شکمش حس کرد. وقتی از کلاس رقص به خونه برگشتن، برای فرار ناگهانیش سردردش الکیش رو بهونه کرد و درحالی که هر سه برای شام بیرون میرفتن ترجیح داد برای بهبود پیدا کردن خونه بمونه. بهرحال با وجودش به کسی خوش نمیگذشت و بازیگر خوبی نبود تا وانمود کنه حتی کوچکترین نگاه دین هم  باعث تلو تلو خوردنش نمیشه. براش زیادی بود و جس و سم حق داشتن که حداقل یه وعده ی غذایی رو بدون چر و بحث های اتیشی و مسخره و مسابقه پر حرارت خیره شدن بگذرونن.

به گادریل زنگ زد، نتونست جلوی خودش رو بگیره تا درمورد دین صحبت نکنه و دوستش درحالی که قهقهه میزد بهش گفت از اشناپنداری رنج میره. درجواب کس چرخی به چشم هاش داد و به جاش به بالتازار زنگ زد.

 با اینحال ارزو میکرد که ای کاش اینکارو نکرده بود. کیتونست زندگی شاد و بلندی رو داشته باشه ولی درمورد دوازده خاندان  برادرش ندونه. کس آهی کشید، فقط بالتاز میتونست از عناوین پرمجلل فرانسوی برای با کلاس بنظر اومدن سکس گروهی استفاده کنه.

Forget me not BlueWhere stories live. Discover now