part18

320 44 0
                                    

(Jin)
خیلی آروم از تخت رفتم پایین و رفتم یه دوش گرفتم بخاطر دیشب که افتادم توی استخر بدنم خیلی درد میکرد البته ناگفته نماند که تهیونگ هم تا صبح نصفش روی من بود . روبروی آینه نشستم و به صورتم کرم زدم و چتریامو مرتب کردم و یکم بالم لب زدم به لبام . بخاطر اتفاقای دیشب حسابی خوشحال بودم و توی دلم آتیش بازی به پا بود ولی با یادآوری اینکه پسر زی دنبالمه و میخواد منو بکشه استرس تمام وجودمو می گرفت . یه مدته که دارم تمرین میکنم تو لحظه زندگی کنم بهتر نگران پسر زی نباشم . از روی صندلی بلند شدم و رفتم سمت تخت و لبه ی تخت نشستم و دستمو روی موهای تهیونگ کشیدم نا خودآگاه لبخند روی لبام نشست.
(Taehyung)
با حس نوازش دستای لطیف جین و بوی عطرش از خواب بیدار شدم . خیلی حس خوبی بود . ویشب به طرز عجیبی خیلی پیش رفتیم اصلا فکرشم نمی کردم و باورم نمی شد که من جین رو بوسیدم. چشمامو باز کردم و به صورت بی نقصش نگاه کردم و لبخندی زدم که جین گفت : صبح بخیر پشه کوچولو بهتره که پاشی کلی کار داریم باید وسایلمونو جمع کنیم و برگردیم کره .اخم ریزی کردم و شروع کردم به غرغر کردن :جین یکم دیگه اینجا بمونیم بعد میریم .جین همونجور که توی موها دست می کشید با لحن مهربونش گفت :ولی تهیونگ ما کلی کار داریم . و من حتما باید برگردم .تعجب کردم و تو جام نشستم و گفتم : واسه چی حتما باید برگردی؟ اتفاقی افتاده؟جین لبخندی زد و گفت : نه اتفاقی نیوفتاده . دیشب پدرم باهام تماس گرفت و گفت هرچه زودتر برگردم کره یه سورپرایز خیلی خوب برام دارن .اخمی کردم و گفتم : من فکر کردم حالا چی شده که میگی حتما باید برگردی . جین اخم ریزی کرد و لباشو داد جلو و با لحن کیوتی گفت :ولی بابام گفته هر چه زودتر برگردم از اونجایی که من پسر حرف گوش کنیم باید برگردم ببینم باهام چیکار داره .یه ابرومو بالا انداختم و دلم می خواست برای این همه کیوت بودنش بمیرم . خنده ای کردم و دستمو روی سرش کشیدم و گفتم : که اینطور پسر خوب امروز برت میگردونم سئول .جین لبخند دندون نمایی زد و گفت :آخ جون . پس من میرم وسایلمو جمع کنم ....بلاخره برگشتیم سئول و با رانندم تماس گرفتم که بیاد دنبالم . توی راه کلی به جین التماس کردم که امشب خونه ی من بمونه تا بلاخره قبول کرد. وارد خونه شدیم و به داخل راهنماییش کردم و رفتیم توی اتاقم .  جین با تعجب
اطرافشو بررسی میکرد و انگار زیادی مضطرب بود منم واسه اینکه یخش آب شه تصمیم گرفتم یخورده سر به سرش بذارم.

(Jin)
تهیونگ به زور مجبورم کرد شب خونه ی اون بمونم . لبه ی تختش نشسته بودم و هزار جور فکر تو سرم بود . یدفعه تهیونگ درست جلوی چشمام پیرهنشو دراورد و سیکس پکاشو به نمایش گذاشت . آب دهنمو خیلی نامحسوس قورت دادم و سعی کردم خیلی طبیعی برخورد کنم . تهیونگ اومد نزدیکم و گفت :چرا لباساتو عوض نمیکنی . پاشو یه لباس راحت بپوش . پاشدم و رفتم سرِ چمدونم و یه دست لباس راحتی دراوردم و دکمه های پیرهنمو باز کردم . کاملا نگاه های خیره ی تهیونگ رو روی خودم حس میکردم سعی کردم به روی خودم نیارم و عادی رفتار کنم . نگاهم به تهیونگ افتاد که به سینه و سیکس پکای من زل زده بود و زبونش رو روی لبش می کشید . آب دهنمو قورت دادم و سریع لباسمو عوض کردم . اخم ریزی کردم و گفتم : به چی زل زدی؟تهیونگ حسابی شوکه شد و خجالت کشید جوریکه از خجالت لپاش گل انداخته بود و گفت :هی..هیچی حواسم جای دیگه بود . آهانی گفتم و خندهدای کردم و رفتم روی تخت کنار تهیونگ دراز کشیدم و پتو رو کشیدم روی سرم . تهیونگ گفت : عه جین خوابیدی؟با بی حوصلگی گفتم :هوممم تهیونگ گفت :باشه شبت بخیر . گفتم : شب بخیر .حدودا یک ساعتی خوابیده بودم و از شدت گرم بودن اتاق از خواب بیدار شدم و چرخیدم به پهلوی راستم که دیدم تهیونگ توی تاریکی بهم زل زده . داد زدم :وای!قلبم نزدیک بود سکته کنم .تهیونگ با تعجب گفت : سکته برای چی؟اخمی کردم و دماغ تهیونگ رو گرفتم و گفتم : واسه چی اونجوری بهم زل زده بودی؟ چرا نخوابیدی؟تهیونگ گفت : خوابم نمیبره .با بی حوصلگی گفتم : سعی کن بخوابی .تهیونگ با لحن آرومی گفت : وقتی تو کنارمی و توی اتاقمی چطور می تونم بخوابم؟با تعجب بهش نگاه و کردم و گفتم :چ..چیییی؟!
🚫توجه پارت بعدی اسمات و +۱۸ ساله اگه دوست ندارین نخونین🚫

نقاشی جادویی (تهجین، جینوی)(Full) 🟣تمام قسمت ها آپ شد🟣Onde histórias criam vida. Descubra agora