𝙅𝙚𝙤𝙣'𝙨 𝙃𝙮𝙗𝙧𝙞𝙙 | �...

Od Haru_Gogo

313K 49.8K 9.4K

[Completed] تهیونگ یه هایبرید گربست که از خونه فرار کرده... جونگکوک رئیس یه بند خلافکاره که از هایبریدا متنف... Více

jeon's hybrid
part 1
part 2
part 3
part 4
part 6
part 7
part 8
part 9
part 10
part 11
part 12
part 13
part 14
part 15
part 16
part 17
part 18
part 19
part 20
part 21
part 22
part 23
part 24
part 25
part 26
part 27
part 28
part 29
part 30
part 31
part 32
part 33
part 34
part 35
part 36
part 37
part 38
part 39
part 40
Last part

part 5

9.7K 1.5K 638
Od Haru_Gogo

تهیونگ دور خونه چرخ میزد..
چندروز از اومدنش به این خونه گذشته بود..

همشون آدمای خوبی بودن و باهاش خوب رفتار میکردن... جیمین و هوسوک رو خیلی دوست داشت
اونا باهاش خیلی بازی می‌کردن و مراقبش بودن
اون حتی برای هوسوک هیونگش رو هوبی صدا میزد 

"بیا منو بگیر ته ته" هوسوک درحالی که از کاناپه پایین پرید داد زد و دیوانه وار عربده میزد و درحالی که میدویید خودشو به درو دیوار خونه میکوبید

اون خیلی پر شور و هیجان بود و همیشه پایه بازی بود ولی هیچوقت کسی باهاش بازی نمی‌کرد
شاید بعضی موقع ها جیمین حوصله میکردو پایه دیوونه بازیهاش میشد ولی بعد اینکه تهیونگ اومد دیگه مجبور نبود کسیرو اصرار کنه تا باهاش بازی کنه اون حالا تهیونگ رو داشت و تهیونگ هم عاشق بازی کردن با هوبی هیونگش بود

"ایندفعه میگرمت" تهیونگ با لبخند مسطتیلیش گفت و با پاهای کوچولوش دنبال هیونگش دویید ولی زیاد سریع نبود و همیشه کلی طول می‌کشید تا هیونگش رو گیر بندازه  هوسوک سمت در دویید و تهیونگ هم دنبالش رفت..

وقتی تو راهرو میدوییدن دم نرم و بلندش تو دست کسی گیر افتاد و کشیده شد

"اوییی" تهیونگ زمین افتاد و دمشو گرفت از درد تو چشماش اشک جمع شد و با قیافه مظلوم دمشو ناز میکرد

"اوه ساری سر رام بودی" جونگکوک با نیشخند گفت

"ببخشید مستر" تهیونگ از جاش بلند شد
هوسوک برگشت ببینه تهیونگ کجا موند
جونگکوک به هایبرید پوزخند زد و رفت..
هوسوک به رفتن جونگکوک خیره شد
"چی میخواست؟"

"هیچی ته ته فقط سر راه مستر بود"
تهیونگ با قیافه ناراحت زمزمه کرد

هوسوک آهی کشید اون واقعا جونگکوک رو درک نمی‌کرد درسته جونگکوک زاتا آدم بی ادب و بیشعورو گند اخلاقی بود ولی نه در این حد!!
این اولین باره که جونگکوک رو اینقد نسبت به کسی حساس میدید

"بیا فقط بریم فیلم ببینیم" هوسوک گفت و با تهیونگ به سمت هال رفتن
پرده هارو رو پنجره بزرگ هال کشید و کنترل رو برداشت

"یعنی ته ته هم می‌تونه ببینه؟"
تهیونگ چهارزانو رو کاناپه نشسته بود و دم نرم و سفیدشو دورش پیچیده بود تا جا برای نشستن هوسوک باز شه

"البته چرا که نه؟"

"مستر قبلیم وقتی تلویزیون میدید می‌گفت دورورش نباشم"

"قانونای اونو فراموش کن ته ما اینجا قانونی نداریم"
هوسوک گفت و با دستش موهای تهیونگ رو بهم ریخت 

"ته ته اینجارو خیلی دوست داره" تهیونگ با خوشحالی گفت هوسوک لبخندی بهش زد
از وقتی تهیونگ اومده بود فضای خونه شادتر شده بود و همه خوشحال تر بودن..

"خوشحالم که اینو میشنوم"

تهیونگ با چشمای درشت به هوسوک که داشت دنبال فیلم میگشت نگاه میکرد
تهیونگ همیشه کنجکاو بود که فیلم ها چطورین اون هیچوقت اجازه نداشت چیزی ببینه..

"کدومشو دوست داری؟"

"اون بنظر قشنگ میاد" تهیونگ با انگشتای کشیده و ظریفش تلوزیون اشاره کرد

"کدوم؟؟ این؟" هوسوک پرسید و تهیونگ از رو کاناپه بلند شد و با دست به صفحه تلویزیون اشاره کرد

تهیونگ دیو و دلبر رو انتخاب کرده بود..

"اکی" هوسوک پلیش کرد و تصویر قلعه آبی که بالاش ستاره های کوچولو کوچولو شکل هلال پشت سرهم ردیف میشدن رو صفحه ظاهر شد

صدای قدم هایی که سریع از پله ها پایین میومد شنیده شد..

"ایولللللل دیزنیییی" جیمین جیغ زد و با چشمای درشتش به تلویزیون زل زد
"جیمین وات د فاک" صدای کلافه یونگی با قیافه وتف طورانش از پشت سر شنیده شد جیمین چشماشو از تی وی گرفت و از قیافه یونگی خندش گرفت

"اوپس یکی قراره امشب ناکام بمونه" جیمین با لبخند شیطانی گفت و خودشو رو کاناپه کنار تهیونگ انداخت

"منظورت چی-...وایسا!! نه نه من نمی‌خوام بدونم"
هوسوک با قیافه وحشت زده سرشو تکون داد و سعی کرد رو دیو دلبر تمرکز کنه

تهیونگ هیچی از حرفای احمقانه اونا متوجه نمیشد و با جدیت به شخصیتای رنگی و کارتونی صفحه زل زده بود...

-

وسطای فیلم تهیونگ خوابش برد.. سرشو رو شونه جیمین گذاشته بود و دستو پاهاشو دور جیمین پیچیده بود پسر بزرگتر اهمیتی نمیداد..
اون حتی اینو دوست داشت که هایبرید کنارش احساس راحتی می‌کنه..

اما یونگی اصلا ازین وضعیت خوشش نمیومد و با چشمای باریک شدش دست به سینه به دیوار تکیه داده بود و با غیض نگاشون میکرد

"من خیلی وقته منتظرتم جیمین" یونگی بی حوصله گفت

" پنج دقیقه دیگه" جیمین گفت و به صورت تهیونگ که بنظر خیلی نرمالو و فشار دادنی می‌رسید نگاه کرد

"اینو یک ساعتو نیم پیشم گفتی"

"اکی بابا اومدم" جیمین با صدای آروم گفت و با احتیاط از رو کاناپه بلند شد و سر تهیونگ رو
رو بالشت گذاشت

به سمت یونگی رفت و باهم به طبقه بالا رفتن و هایبرید رو تنها گذاشتن...

 

هشدار تجاوز اگر اذیت میشین رد کنید فونتش فرق داره !!!

تهیونگ رو زمین نشسته بود و هول زده آبی رو که زمین ریخته بود پاک میکرد باید قبل اینکه مستر میومد اونجارو تمیز کنه..

"من اومدم" صدای مستر به گوشش رسید و از ترس خشک شد سریع سطل رو کنار گذاشت و بلند شدو با دستاش تند تند لباسشو صاف کرد

امروز لباس زیادی تنش نبود..
فقط یه تیشرت تنگ و کوتاه و پنتی تنش بود
مسترش بهش میگفت هرروز باید چی بپوشه و میخواد اون روز چه ظاهری داشته باشه...

"من اینجام مستر"

تهیونگ مسترش گونگ یو رو دید که به اتاق رفت و کیفشو به سمتی پرت کرد
"بیا اینجا پِت" اون دستور داد و تهیونگ کاری که گفته بود رو کرد و به سمتش رفت

"برو تو تختت"

چشم مستر تهیونگ از پله ها بالا رفت و به سمت اتاق کوچیکش رفت لباسشو دروورد تا بخوابه..
خوابش نمیومد ولی مستر بهش دستور داده بود که بخوابه پس چاره دیگه ای نداشت

چشماشو بست و امیدوار بود زودی خوابش ببره.. صدای باز شدن دره اتاقشو شنید

سعی کرد نفساشو آروم کنه تا مستر فک کنه که خوابه و از دستش عصبانی نشه
پتو از روش کنار رفت و هوای سرد رو پوستش نشست

"می‌دونم بیداری چشماتو باز کن" مستر تو گوشش زمزمه کرد و با انگشتاش کمر تهیونگ رو لمس کرد
تهیونگ سرشو تکون داد و زانوهاشو تو شیکمش جمع کرد..اون حالا فهمیده بود...
اون اینو نمی‌خواست..کاری که مستر باهاش میکرد خیلی درد داشت..

"حرفمو دوبار تکرار نکنم" گونگ یو با کلافگی گفت و مچ پاشو محکم فشار داد

"نه مستر..ته ته دردش میگیره"

"واسم مهم نیست تو برای همین ساخته شدی.. یه سوراخ  برای ارضا شدن... هایبریدای هرزه"
اون با نیشخند گفت و تهیونگ رو مجبور کرد پاشو باز کنه
با چاقوی تو جیبیش لباسای نازک و باز هایبرید رو پاره کرد و پایین تنش رو لخت کرد

"م-من هرزه نیستم" تهیونگ با بغض گفت این کلمه رو دوست نداشت.. میدونست هرزه یعنی چی ولی اون هرزه نبود..
پاهاشو دوباره جمع کرد و سرشو تکون داد..

"تو واسه همین ساخته شدی"

گونگ یو با اخم روش خیمه زد و تهیونگ سعی کرد  هلش بده ولی گونگ یو دستاشو با یه دستش گرفت و بالا سرش قفل کرد

" تکون نخور "

"نه نه مستر خواهش میکنم من پسر خوبی میشم من پسر خوبی میشم"

"پس پسر خوبی باش و پاهاتو برا مسترت باز کن"
گونگ یو با بی صبری گفت و چاقو رو کنار گردن هایبرید گذاشت..

تهیونگ با گریه اطاعت کرد و پاهاشو از شیکمش بیرون آورد..
یو سریع بین پاهاش نشست و عضو سختش به ورودیه هایبرید کشیده شد

"مستر با ته ته خش-"
تهیونگ حتی نتونست حرفشو تموم کنه که مسترش با پشت چاقو به صورتش زد و خون قرمز از بینیش جاری شد..

"خفه شو هرزه" گونگ یو داد زد و خودشو کامل وارد هایبرید کرد تهیونگ جیغی کشید ولی صداش توسط دستی که روی گردنش نشست قطع شد و راه تنفسش بسته شد

تهیونگ برای هوا تقلا میکرد .. چیزی که داخلش حرکت می‌کرد درد و سوزش غیر قابل تحملی رو بهش وارد میکرد

اشکاش نا امیدانه از صورتش جاری بود و با دستای بی جونش سعی میکرد حلقه دستای مستر بی رحمشو از دور گلوش باز کنه....

-

جونگکوک به طبقه پایین اومده بود تا یه نوشیدنی بزنه وارد آشپزخونه شد و لیوانشو پر کرد..
قلپی از نوشیدنیش خورد
همون‌طور که انتظار می‌رفت همه جا ساکت بود
اما صدای ناله و گریه های ریزی از پشت سرش به گوشش رسید

اخمی کرد و به دروورش نگاه کرد ولی هیچی ندید اما صدای گریه رو واضح می‌شنید..!

به سمت هال رفت و نگاهی به اطراف انداخت متوجه دم نرم و سفید هایبرید شد که از کاناپه آویزون بود و خودش رو تو کاناپه جمع کرده بود

اشک های هایبرید از چشماش روونه بود و تو خودش می‌لرزید و زمزمه های نامفهومی زیر لب میکرد

به هایبرید نگاه کرد... چرا گریه میکرد ؟؟ چرا اصن رو کاناپه بود؟؟

به سمتش رفت و دستشو رو شونه های هایبرید گذاشت

"نه نه خواهش میکنم"  تهیونگ ناله کرد و جونگکوک با گیجی دستشو از رو شونه هاش برداشت

"ت-تمومش کن مستر..ال-التماست میکنم"

جونگکوک کنجکاو بود بدونه هایبرید داره چه خوابی میبینه که اینطوری به گریه افتاده و التماس می‌کنه  'مستر؟؟' خاطرات گذشتشه؟؟

قلبش به درد میومد وقتی گریه های هایبریده رو به روش رو میدید اما بعدش با بی حسی شونه بالا انداخت...اون یادش افتاد که از هایبریدا متنفره..

اما بازم نتونست تحمل کنه..
"هی پاشو" جونگکوک گفت و به صورت  هایبرید ضربه زد تهیونگ وحشت زده از جا پرید و از کاناپه پایین افتاد

جونگکوک رو بالا سرش دید..
دمشو دورش پیچید و گوشاشو محکم به سرش چسبوند و آروم آروم  خودشو از جونگکوک دور کرد
و دستاشو دور بدن لرزونش حلقه کرد

"خوا-خواهش میکنم نکن"

"چیکار نکنم؟"

"م-من هرزه نیستم من پسر خوبیم"
تهیونگ با درموندگی گفت و سرشو تکون داد

"برو تو تختت" جونگکوک گفت
نمی‌خواست با هایبرید بحث کنه ولی تهیونگ از جاش تکون نخورد

جونگکوک دست به کمر بهش زل زد
اگر شبو اینجا میموند ممکن بود سرما بخوره و لباسیم که هایبرید پوشیده بود به اندازه کافی گرمش نمی‌کرد

"بدو" جونگکوک بهش نزدیکتر شد

تهیونگ سرشو تکون داد و عقبتر رفت
میترسید مستر جدیدش هم اون کارو دردناک رو باهاش بکنه

"بهت میگم بیا اینجا هرزه" جونگکوک با کلافگی گفت و دست هایبرید رو گرفت و براید استایل بغلش کرد

"خواهش میکنم با ته ته اونکارو نکن قول میدم پسر خوبی باشم قول میدم" تهیونگ با ناله گفت و اشکای بیشتری رو صورتش راهی شدن..

جونگکوک آهی کشید و از پله ها بالا رفت
در اتاق هایبرید  رو با آرنجش باز کرد
تهیونگ رو رو تخت انداخت و خودش به سمت در رفت

"بخواب"

"مستر به ته ته آسیب نمیزنه؟" تهیونگ با تعجب پرسید.. ترسش سریع ریخته بود..
جونگکوک کنجکاو بود بدونه هایبرید چرا این حرفارو میزنه و چه اتفاقی واسش افتاده که اینقدر می‌ترسه..
جونگکوک می‌دونه که باهاش بد رفتار کرده ولی نه اونقدر که هایبرید اینقدر بترسه..!

"فقط بگیر بخواب اکی؟"
جونگکوک گفت و از اتاق بیرون اومد و درو پشت سرش بست...

__________________________

-گونگ یو-

Pokračovat ve čtení

Mohlo by se ti líbit

207K 30.5K 39
وضعیت عمارت کیم افتضاح بود. همه جا سکوت کر کننده ای جیغ میکشید و تنها کسی که این وسط با آرامش دمنوشش رو مزه میکرد تهیونگ بود و این رفتار خونسردانه اش...
64.6K 6.6K 29
"آتش جهنم در برابر خشمِ انتقام زانو میزنه" چی میشه اگه جئون نامجون رئیس یکی از باند‌های مافیای ایتالیا پسرش جئون جونگکوک رو توی شرطبندی به کیم سئوکجی...
35.4K 4.3K 25
دو تا دوست صمیمی. ممکنه یکیشون رو اون یکی کراش داشته باشه؟ آخرش چی قراره بشه؟ start: 1402/1/3 finish: 1402/1/31 داستان ورسه و تاپ و باتم نداره. امیدو...
164K 17.5K 42
نام: ماله من 💫 جئون جونگکوک ...... دورگه روسی _ کره ای ، پسری که چشمان خاکستری رگه روسش رو به ارث برده بعد از مرگ پدر و مادرش توسط طرف مادرش به روس...