7 April
قسمت پایانی نامه رو تا کرد تا اون رو از برگه جدا کنه و با چکیدن و خیس شدن کاغذ دستش روی چشماش کشید و خندید.
"اوه انگار از اول باید بنویسمش."
در حالیکه لبخند روی لبش به چشم میخورد و با چشمای خیسش تضاد ایجاد میکرد برگه ی جدیدی رو از دراور بیرون اورد.
_______________
خیلی یهویی غمگین شد.😪
چرا اینقدر کوکی بچم قویه:")
میخواید با هِرا آشنا بشید؟
اینم از هِرا نامزد تهیونگی:)
بچم سی و چهارسالشه انتظار که نداشتید سینگل باشه؟:)
وویت و کامنت یادتون نره🖤🤍
لابیا♡~