K&K

By hanol_min

665 175 105

هزار بار نگاهت کردم و تو روت اونور بود و ندیدی، مثل ماه. هزار بار از پشت پنجره اتاقم نگاهش کردم و حتی یبارشم... More

خودش بود؟
احساس یا منطق؟
سرنوشت
دلتنگی
بطری های سوجو
ازم متنفری؟
گیسو کمند
هه هه (چون اسم خاصی مدنظرم نیس)
من مطمئنم که قرار میزاره
احساسات
هواخوری
بوسیدن توی مستی<<
احساسات یکطرفه
برگشت

دیگه مثلث عشقی نیست؟

42 13 9
By hanol_min

#Part4

2013:هردوشون به شدت گیج و خواب آلود بودند سر کلاس ادبیات کره ای به زور چشماشون رو باز نگه داشته بودن ولی به محض خوردن زنگ تفریح سرهاشون روی میز فرود اومد. شب گذشته رو پیش هم بودن و تا زمان اومدن به مدرسه بیدار بودن...
کل شب رو در حال خوندن کمیک تصویری بودن یا سربه سر همدیگه میذاشتن.
یونا: نامجون، جینی بیدارین؟
نامجون با وجود اینکه خیلی خوابش میومد ولی با شنیدن صدای یونا محکم پلکاش رو روی هم فشار داد
و با لبخند حرصی جوابش رو داد:
+سلام یونا. بیداریم چطور؟
یونا: دیدم سر کلاس چقد جفتتون گیج بودین... بیا واستون یکم آب آوردم شاید سرحال بشین
و دوتا لیوان آب سمت نامجون گرفت. دختر مهربونی بود ولی نامجون دل خوشی ازش نداشت چون جین دوسش داشت. لبخند مصنوعیش رو نگه داشت و خواست لیوان هارو بگیره که یکیشون از دست یونا سُر خورد و لیوان روی سر جین افتاد.. از این اتفاق جین ناگهانی از خواب پرید و چون شوکه شده بود نتونست خودش رو نگه داره و با صندلیش به پشت افتاد. نامجون خواست مانع از افتادنش بشه ولی جین دستش رو گرفت و اون رو هم با خودش انداخت.. صحنه دراماتیکی به وجود اومده بود. نامجون روی جین فرود اومد و هردو به هم خیره شدن. یونا جیغ کوچکی کشید و دونفر از پسرای کلاس به اون دوتا که افتاده بودن کمک کردن... جین سعی میکرد با خنده یونا رو که درحال گریه بود آروم کنه و نامجون فقط به این فکر میکرد که چشمای جین واقعا زیبا هستن.
2023:بافت مشکی و شلوار سفیدی تن کرد و روبروی آینه موهاش رو درست میکرد. هنوز راجع به رفتن به جلسه دودل بود. وقتی که نامجون را میدید باید چگونه رفتار میکرد؟؟ گرم و صمیمی یا سرد و رسمی؟
_ آه جون تو منو روانی میکنی.
صداش میومد:
+ولی این جلسه برای مادراس...
نمیدانست یونای جین مرده؟... لبخند تلخش روی چهرش نقش بست ولی بلافاصله بعد از باز کردن در همان کشاورز شاد و خوش خنده شد.
_سلام. ببخشید دیر کردم...
رو به خانوم ها تعظیم کرد و به نامجون خیره شد...
یک لحظه به این فکر کرد که رنگ قرمز به او می آمد.
دلش میخواست با دیدن عضله هاش سوتی بزنه ولی بنظرش یکم سبک سرانه بود.:
_یا جونااا!  خیلی وقته ندیدمت پسر...
و به سمت نامجون رفت و اورا در آغوشش گرفت و فشرد...
نامجون چیزی نمیگفت حتی حرکتی هم نمیکرد. شوک های زیادی بهش وارد شده بود.. شوک اول، یونا مرده بود. شوک دوم وقتی که انتظارش را نداشت جین آمده بود، شوک سوم او در آغوش جین بود و فاک بوی تنش را دوست داشت.. سلول های خاکستری کم کم شروع به تجزیه تحلیل کردن:
+هیونگ! خیلی وقته ندیدمت تو اینجا چیکار میکنی؟
نامحسوس کمی گردنش را بو کرد و با گذاشتن دستش روی شانه جین ازش فاصله گرفت.. به چشمانش خیره شد و باز هم همان قصه همیشگی.. نامجون دوباره عاشق شد:)

Continue Reading

You'll Also Like

31K 4.7K 28
تهیونگ نفس سنگینی کشید و با حس کردن درد همیشگی آهی کشید: جونگ کوک... دستمو بگیر... جونگ کوک دست امگا رو محکم بین انگشت های سردش گرفت و گفت: من اینجام...
497K 65.4K 73
[Completed] کیم تهیونگ و جئون جونگکوک ازدواج کردن... اما اونا دو ساله که همدیگرو ندیدن...اونا فقط یکبار تو کل زندگیشون همو دیدن و اونم روز عروسیشون ب...
708K 92.2K 50
( Completed ) «جایگزین» _ من مجبور بودم ...مجبور بودم اون خودکار لعنتی رو بین انگشتهام بگیرم و اون سند ازدواج رو امضا کنم ... من مجبور بودم که برای...
309K 48.4K 34
Ice Cream Shop مغازه بستنی فروشی ᯾᯾᯾ 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝒌𝒐𝒐𝒌𝒗 𝑺𝒊𝒅𝒆 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒚𝒐𝒐𝒏𝒎𝒊𝒏 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝒐𝒎𝒆𝒈𝒂𝒗𝒆𝒓𝒔 , 𝒓𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄...