Sound Of Silence🌼|Chanbaek

By yas_exowhale

6K 1.5K 1.3K

Complete ✅️ Sound Of Silence🌼|🌼آوای سکوت 💛💛💛 برای تمام کسانی که بال آرزو هاشون ، به پرواز در نیامده ، چ... More

Part 1(The Mute Can Sing)
Part 2(Foreword)
Part 3(Avoiding)
Part 4(Trouble)
Part 5 (Falling)
Part 6(Rainy Sky)
Part 7(memories)
Part 8(your Fault)
Part 9(For Thanks)
Part 10(One Kisses All Enough)
Part 11(Fallow Me To The Dark)
Happy New Features
Part 12 (Sexy Football)
Part 13(Monster)
Part 14(All OF Me)
Part 15(One Step Closer)
Part 16(First Sight)
Part 17 (Wet Kiss*-*)
Part 18(I Like It)
Part 19(Shameless)
Part 20(Love Is Love)
Part 21(I'm OK)
Chanbaek In Fact
Part22(OUR DREAMS)
Part 23(Ocean Eyes)
Part 24(Love-Time-Death)
Part 26(Distance)
Part27(Im Only Me)
Part28(Stay With Me)
Part 29(TO Strangers)
Part30(Without You)
Part 31(Fall)
Part 32(Remember)
Part 33 (Simple & Complicated)
part 34 (Let me)
Part 35(Just Human)
Part 36 (new decide)
Part 37(The Lost)
Part 38(missing you)
Part 39(your absence)
Part 40(In Silence)
The End

Part 25(just Kiss)

89 29 9
By yas_exowhale

تا انگشتتون خسته نشده و فراموش نکردید
ستاره پایین رو رنگی کنید ☺

لطفا براش کامنت بذارید تا باز قهر نکردم :/

**********

No speak ... Just kiss!

دلشوره دارم

نه برای کسایی که پشت در اتاقم هستن

راستش دیگه از سمت اون ها به من اسیبی نمیرسه

تقریبا میشه گفت دیگه حتی دیدن چانیول رو جلوی در خونه اونم صبح زود پذیرفتن

انگار که این روند چند سالی باشه که اتفاق بیفته

بگذریم تو این موقعیت من نباید خوشحال باشم

اصلا حقی برای خوشحالی ندارم

معلوم نیست کل شب گذشته رو چانیول چطور توی اون خونه گذرونده

بار ها تصویر پدرش رو تجسم کردم

و بعد صورت سرخ و لب خون آلود چانیول رو

باور نمیکنم اما تا مرز گریه هم رفتم

نگرانم و از این که میتونم نگران کسی باشم خوشحالم

مدت بود که فراموش کرده بودم چطور باید برای کس دیگه ای غیر از خودم احساس اندوه کنم

+هی بکهیون ! به جناب دوست سرت بگو اگه یه وقت حس کرد داره ازت خسته میشه بهم خبر بده تا دختر همسایمون رو براش جور کنم اینطوری میتونی تو هم باز هر روز ببینیش

اگه پسر بی ادبی بودم بلافاصله انگشت وسطم رو میکردم تو چشمش

ولی خب ترجیح میدم همینطور بیخیال از کنارش رد شم

اینجوری بیشتر حرص میخوره و من میتونم احساس پروزی کنم

دلم نمیخواد در رو باز کنم

یه حس عجیب و غریب بهم میگه هنوز نیومدی

وقتی بدون تو این کوچه رو نگاه میکنم

حس میکنم که گم شدم

دیروز وقتی بهم گفتی که میتونم بقیه راه رو تنها برم

باید بهت میگفتم نه

باید میگفتم که این کوچه بدون تو دیگه برام حس خونه رو نمیده

باید میگفتم که حس میکنم تاریکی اطرافم داره منو میبلعه

ولی تو باید میرفتی

منم باید درکت میکردم

میترسم نباید از دستت بدم

این اصلا منصفانه نیست که من تا این حد وابسته باشم و تو به این اندازه بیخیال

مگه قرار نبود جام همیشه جایی میون بازو هات باشه ؟!

مگه قرار نبودم نذاری احساس تنهایی کنم ؟!

نکنه نگاهت جای دیگه ای سرگرم شده ؟!

نکنه فرا...

-بکهیون تا کی میخوای پشت در بمونی و آغوشم رو منتظر بذاری ؟!

تو اینجایی ... تمام حس های بدم ته میکشه

قلب من ارامش میخواد

و وجودم توجه تو رو

تو تمام اون چیزی هستی که از زندگی میخوام

***

تقریبا توی چند قدمی مدرسه دست تو دست هم در حال قدم زدن بودن که بعد از دیدن همون ناظم زیادی کنجکاوشون بکهیون تلاش کرد دستش رو از توی دست چانیول بیرون بکشه و ازش فاصله بگیره

اما چانیول زودتر از اون دستش رو خونده بود فشار دستش رو بیشتر کرد

بکهیون که دید حتی با نیشکون گرفتن هم نمیتونه اون سد بزرگ رو کنار بزنه

چشماش رو مثل یه پاپی درشت کرد به چانیول خیره شد

+چیه ؟! اونجوری نگام نکن ، امکان نداره دستمو باز کنم !

بکهیون مثه بچه هایی که طاقت نه شنیدن ندارن پاشو زمین کوبید و همین حرکت کیوتش نیش چانیول رو بیشتر از قبل باز کرد

+درسته عاشق چشم ها و لبای کیوتتم ولی نه امکان نداره ! پس یعنی هر کی از کنارمون رد شد میخوای پسم بزنی ؟!

بکهیون چشماشو تنگ کرد و لبش رو جلو داد

چانیول این حالت رو حفظ بود این یعنی الان داره فکر میکنه که اگه تو اون موقعیت قرار بگیره چیکار میکنه

بعد دوباره سرش رو بالا گرفت و به چشماش نگاه کرد و به کیوت ترین حالت ممکن سرش به نشانه تایید تکون داد

چانیول اگر قابلیتش رو داشت

دوست داشت پاپی خوشگل رو به روش رو مثه گرگ توی قصه ها درسته قورت بده !

بکهیون واقعا نمیدونست چقدر داره فرای تصورات چانیول رفتار میکنه یا با آگاهی کامل از این مسئله داشت عذابش میداد !؟

+بک ؟! نظرت چیه مدرسه رو بپیچونیم ؟!

منتظر تایید بکهیون نشد و بلافاصله دستش رو کشید و به سمتی خلاف جهت مدرسه دوید و صدای داد و بیداد ناظم مدرسه رو به کلی ایگنور کرد

-هی اون پارک چانیول و بکهیون نبودن ؟!

لوهان با گیجی به دو پسری که داشتن خلاف جهت مدرسه می دویدن نگاه کرد

البته نه درستش اینه که چانیول می دوید و بکهیون با پاهای کوچولوش پشت سرش کشیده میشد

و لوهان شاهد کیوت ترین صحنه توی کل زندگیش بود !

=اوهوم اره !

سهون به پوکر ترین شکل ممکن تایید کرد و ادامه مسیر رو تا در ورودی طی کرد

لوهان واقعا داشت شک میکرد به این که سهون واقعا دوستش داره یا داره انتقام کثیف کاری اون شبش رو میگیره

مشت نه چندان محکمی حواله شونه اش کرد

-خیلی بی بخاری :/ از این که عاشقتم متنفرم !

قدم هاش رو تند تر از قبل برداشت و سهون رو بهت زده تنها گذاشت

اون حتی نمیدونست اشتباه این دفعه اش چی بوده که از آهوی زیباش یه گربه وحشی ساخته :/

-----

چند تا کوچه اون طرف تر بالاخره رضایت داد دویدن های بی وقفه اش رو تموم کنه و یه جا بایسته

وقتی به بکهیون نگاه کرد

چیزی به جز یه پاپی خسته و بی جون که لپ هاش گل انداخته ندید

انقدر به نظر این چهره خواستنی و دوست داشتنی به نظر میرسید که نتونست بیش از این تحمل کنه و از لب هاش یه گل بوسه کوتاه چید

اما خب بکهیون اونقدر به اکسیژن نیاز داشت که این بوسه براش حکم شکنجه رو داشت

پس اخم هاش رو تو هم کشید و بعد تن خسته اش رو به چانیول تکیه داد !

چانیول هم از خدا خواسته انگشتاش رو مابین موهای ابریشمی بکهیون سر داد

و هر از گاهی موهاش رو میبوسید

+خب این از پیچوندن مدرسه ! نظرت چیه بریم سینما !

بکهیون هم اونقدر احمق نبود که نفهمه سینما رفتن یه بهانه ست تا یه جا تنها گیرش بندازه

اما خب یه حس شیرینی زیر دلش رو قلقلک میداد پس قبولش کرد

چانیول که نفس نفس زدن های بک رو دیده بود تصمیم گرفت برای عذر خواهی هم که شده با تاکسی این ور و اونور شهر رو بچرخن ..

..

توی ماشین ادرس سینمایی رو که دیشب بی خیال از جر و بحثی که راه انداخته بود ، توی گوشیش پیدا کرده بود رو به راننده داد و منتظر موند ...

البته همچنان توی تاکسی هم خیره به تفاوت فاحش دستاشون بود و با دست بکهیون بازی میکرد

توی فکرش با خودش مدام از محال بودن همچین زیبایی چشم نوازی برای یه پسر ، نظریه مطرح میکرد و تهش به این میرسید که تمام فرضیه ها و قضیه های مطرح جهان به دست بکهیون قبل نقض هستن !

حتی فقط با نشون دادن دست بکهیون میتونست برای تمام رابطه هایی که تو جهان وجود داره فخر فروشی کنه !

بکهیون تقریبا به گیر بودن دستش وقتی کنار چانیول بود عادت کرده بود حتی دیگه بهش اعتراضی هم نداشت به این باور رسیده بود که وقتی کنار چانیوله باید تمام کار هاش رو با یه دست انجام بده !

------

بعد از خریدن بلیط مدام داشت به این فکر میکرد که چانیول چرا باید اینقدر سخت بگیره و سینمایی به این دوری رو انتخاب کنه

اما بعد از دیدن قابلیت های متفاوت این سینما فهمید چانیول یه منحرف به تمام عیاره که اتفاقا جنتلمن بودن بیش از حدش روی این عیبش یه کاور پر زرق و برق میکشه !



محیط ها جدا شده و دو نفری بود

و فیلم ؟!

خدای من واقعا فیلم سینمایی وجود داشت که سه ساعت تمام طول بکشه و توی سینما اکران شه ؟!

بعد از نشستنشون تازه قابلیت پیشرفته ترش رو به چشم دید

جایگاه ها حفاظ کناری هم داشتن و در صورت تمایل میشد ازش استفاده کرد

واقعا مونده بود که ایا همچین جایی امکان فعالیت علنی داشت ؟!

پسر چرا جوون ها اینقدر از کمبود مکان مینالیدن :/

درست لحظه ای که چراغ ها خاموش شد فهمید انچنان هم این حفاظ ها به درد نمیخورن

نور وقتی از رو به رو که پرده سینما بود میتابید

سایه واضحی از تصویر زوج جلوییشون که در حال بوسیدن بودن روی پرده ی حفاظ افتاد

بکهیون سریع دستاش رو جلوی چشمش گرفت و زیر چشمی حواسش رو به چانیول داد

بر خلاف خودش که شرط میبست مثل لبو قرمز شده

چانیول با دقت بالای 1000 به تصویر ایجاد شده چشم دوخته بود

و این خب ، دلش نمیخواست اعتراف کنه ولی واقعا دوست داشت انگشتاش رو تو چشمای درشت و خوشکلش فرو کنه

اون رو اورده بود اینجا که بخواد از عاشقانه های یکی دیگه لذت ببره یا قرار بود خودشون خاطره بسازن ؟!

نمیخواست قبول کنه ولی اگه یه ثانیه دیگه تماس چشم هاش رو با اون سایه های نفرت انگیز تموم نمیکرد کیفش رو مینداخت رو کولش و برمیگشت به همون خراب شده ای که ازش فرار کرده بودن !

اما چانیولش اونقدرا هم بدجنس نبود که به الهه کنار دستش کم توجهی کنه

دستش رو پیچید دور کمر بکهیون و اون رو به سمت تشک خودش کشید

با هدایت چانیول ما بین پاهاش نشست

موقیتشون جالب نبود اما دوستش داشت و باهاش احساس راحتی میکرد

به قفسه سینه چانیول تکیه داده بود

و طبق عادت یکی از دستاش گیر دست چانیول بود

و چانیول هم طبق عادت دستش بازی میکرد

چیزی نمیگفتن ولی تپش قلب چانیول کنار گوشش انگار باهاش خیلی حرف ها داشت

-----

مدتی از فیلم گذشته بود چانیول همینطور که عطر موهاش رو نفس میکشید به حرف اومد

+دیشب به خانواده ام راجع به رشته موسیقی گفتم ... میخوام انجامش بدم پس بهم گفتن باید خرج و مخارج تحصیلم پای خودم باشه ! باورم نمیشه که فکر میکنن تا این حد وابسته شونم و نمیتونم مستقل باشم ...

بکهیون داشت بهش گوش میداد

این بار اون بود که کف دست چانیول اشکال نا مفهموم میکشید

نمیخواست با نگاه کردن به چشم هاش باز دست و پاش رو گم کنه و به جای حرف زدن فکر و ذکرش بشه بوسیدن لب هاش !

خجالت اور بود ...

ولی بکهیون تمام این ریز جزئیات رو در باره دوست پسرش توی همین مدت کم میدونست

+یه چند وقت دیگه وقتی تونستم یه خونه کوچیک و نقلی اجاره کنم ... میخوام راجع به خودمون بهشون بگم اونوقت هر اتفاقی هم که بیفته مهم نیست چون تو کنارمی ... بکهیون ، میخوام ازت بخوام خانوادم بشی ! نمیدونم چقدر برات این رابطه جدیه ولی برای من تو یعنی تموم فردا ها و روز های بعدش !

تکیه اش رو از سینه چانیول برداشته بود و با چشم های شیشه ایش دو تا تیله مشکی چشم های چانیول رو قدم میزد

دوست داشت بهش بگه خیلی وقته دارم به این رویا فکر میکنم

این که اگه کنار هم زندگی کنیم چی میشه

ولی وقتی نگاه خیره چانیول به لب هاش رو دید فهمید حرف زدن کافیه الان وقت بوسیدنه !

******

I always feel better when I'm with you,
what a beautiful life we can have together,
don't be afraid to trust me with your love;
I will never break your heart
Couse I love you ☺

همیشه وقتی با تو هستم، احساس بهتری دارم
. چه زندگی زیبایی می توانیم در کنار هم داشته باشیم.
از این که با عشقت به من اعتماد کنی نترس.
من هرگز قلب تو را نمی شکنم
چون دوستت دارم ☺

*************

سلام خوشکلای من

ببخشید که دوشنبه این فیک آپلود نشد
شاید باورتون نشه ولی برای نوشتن این پارت ایده ای نداشتم به جاش تا دلتون بخواد یه پایان هیجان انگیز براش نوشتم :)

شاید وقتی تموم شد بگم این بهترین چیزی بود که متونستم بنویسم

از توجهتون ممنونم
دوستتون دارم

لطفا دوستش داشته باشید

راستی پارت دوم این هفته رو تا اخر هفته آپلود میکنم :)
پس منتظرش باشید
1913

Continue Reading

You'll Also Like

44.8K 13.9K 19
🥂FICTION: FOU/مست چانیول مرد ارتشی سی و دو ساله‌ای که بعد از آسیب دیدگی کتفش در یکی از ماموریت‌ها، بازنشست شد. و تصمیم گرفت باقی عمرشو به عنوان سرای...
2.5K 735 20
↳🚬Genres ↲سیاسی~معمایی~رمنس~انگست ↳🚬Couples ↲کایسـو ~ هونهان ↳🚬Summary໑ آينده‌ی روشن به شرط رام كردن مافوقی كه تا به حال به غير از يه اسم چيز ديگه...
38K 10.4K 41
یه آیدل هیچ وقت نباید با کسی بره توی رابطه. چون اون دوست پسر همه است. #چانبک #هپی_اند #فلاف
1.9K 519 8
خلاصه: بیون بکهیون ۱۸ ساله درونگرایی که جرعت شروع کردن یک مکالمه ساده رو هم نداشت ولی چیشد که با دیدن چشم های اون دانش آموز انتقالی خیلی دلش می خواست...