red gun/vkook

By kim_karsaa

76.2K 10.1K 676

هیچوقت فکر نمیکردم عاشق اون مزاحمی که برام نود فرستاد بشم.. • ژانر:فیک چت، کمدی، عاشقانه، اسمات، زندگی روزمره... More

اهم
part 1
part½
part 2
part3
part4
part 5
part 6
part 7
part 8
part 9
part10
part11
part 12
part 13
part 14
part 15
part 16
نیحشمشسکظ
part 17
part18
part 19
part 20
part 21
part 22
part 24
part 25
part 26
part 27
part 28
part 29
part 30
part 31
part 32
part 33
part 34
part 35
part 36
part 37
part 38

part 23

1.3K 185 6
By kim_karsaa

با قدم های اروم اروم سمت در رفت و بعد از رسیدن به پشت در دمپایی تو دستشو محکم تر گرفت و شروع به صحبت با فرد پشت در کرد
+ایا کسی که پشت در است واقعا جئون ریوجین خواهر جئون جونگ کوک دختر....
^چرا داری چرت و پرت میگی کوک؟ میگم باز کن درو
کوک نفس عمیقی کشیدو به نگاه های وادفاکی افراد خونه اهمیتی نداد
+از کجا فهمیدی همه اینجان؟ نکنه شنود گزاشتی خونم؟ راستشو بگو
صدای نفس کلافه از پشت در به گوشش رسید
^بابا جیمین لاشی گفت امشب سرت شلوغه نمیتونی دعوتمون کنی نهار بیایم خونت
چشمای کوک با تعجب و عصبانیت سمت جیمین که تا کمر از پنجره بیرون رفته بودو سوت میکشید رفت
نفس عمیقی کشید
-کوک داداش اروم باش به اعصابت...
و نا گهان.. صدای داد کوک تو خونه پیچید
+جیمین عین سگ میزنمت تا صدای بز بدی از همون پنجره پرتت میکنم پایین مگه خونه خالس نهار بیاین اینجا ها؟؟ شرحه شرحت....
_بیبی اروم باش گوشمون درد گرفت
روکرد سمت تهیونگ تا پاچشو بگیره
+داری میگی صدای من گوشتونو اذیت میکنه؟
تهیونگ با دیدن قیافه کوک یک قدم عقب رفت
_نه مگه من اینو گفتم؟
رو کرد سمت بومگیو که پشت مبل ایستاده بودو یه کوسن جلوش گرفته بود
_مگه نه؟
-تهیونگ خفه شو این بمب ساعتیه هر لحظه ممکنه بترکه
چشمای کوک گنده شد
+الان داری میگی من یه بمبم؟؟؟
تهیونگ با دستش زد تو سرش
-نهههه
*خفه شین ریوجین هنوز پشت دره!
با شنیدن صدای جیمین سمتش برگشت و دستشو تهدید وارانه جلوش تکون داد
+فکر نکن قسر در رفتی تبهکار شلمغز به موقعش یجوری میسوزونمت که برا خاموش کردنش کل سئولو پیاده بدویی
و از اونور خونه صدای اروم بومگیو به گوش همشون رسید
-تا وقتی اب هست چرا بدوئه
+خفه شوووو
تهیونگ بی صدا میخندید و جیمین به سمت در رفتو درو باز کرد
^احمقای بدبخت سه ساعته منو پشت در منتظر گزاشتین بزنم....
ولی با دیدن شخص جدیدی سکوت کرد
^معرفی نمیکنین؟
کوک اومد بگه که یکی از همکارامه ولی تهیونگ خیلی مودبانه جلو رفت و دستشو جلوی زن دراز کرد
_کیم تهیونگ هستم دوست پسر جونگ کوک از اشنایی باهاتون خوشبختم ریوجین خانم
پلک ریوجین پرید
سمت کوک برگشت که با نکاه وحشت زده به تهیونگ نگاه میکرد
^چ.. چیچی جونگ کوک؟
نگاهشو سمت تهیونگ برگردوند و کیف تو دستشو بالا اورد
^دوست پسر؟
جوری محکم با کیفش زد تو بازو تهیونگ که تهیونگ مطمعن شد بعدا کبود میشه
^ریوجین خانم؟؟؟؟
بومگیو از پشت مبل اومد بیرون و سمت تهیونگ رفت تا نجاتش بده و کوک و جیمینم رفتن تا جلوی ریوجینو بگیرن
تهیونگ همینطور که دستشو جلو صورتش گرفته بود تا صورتش اسیب نبینه داد زد
_چرا خانوادگی وحشی میشین پاچه میگیریننن
ریوجین یه لحظه اروم گرفت و دستای کوک و جیمین تو هوا موندن تا اگر کاری ازش سر زد سریع بگیرنش
ریوجین اروم برگشت سمت کوک
^این چی گفت الان؟
کوک سریع و با استرس گفت
+هیچی بخدا اصن حرف نزد
رو کرد سمت جیمین
+مگه نه جیمین؟
جیمین سریع سرشو تکون داد
*اره اره هیچی نگفت اشتباه شنیدی
نگاه ریوجین سمت تهیونگ برگشت
^هالو هم خودتونید
و بعد با کیفش به سمت تهیونگ حمله کرد
_آی مردممم اینا منو کشتننن کومککک(ابهت تهیونگ:خاکستر)
****
^پس بازیگری؟
تهیونگ همینطور که یخو روی سرش فشار میداد کلشو تکون داد
^یعنی انلاین همدیگرو شناختن؟
دوباره سرشو تکون داد
^چطوری کوک رو قبول کردی؟ اصن چطوری تونستی تحملش کنی؟
کوک نگاه ناباوری حواله خواهرش کرد
+داداش تو خواهر منی
دستشو زد رو سینش
+خواهر مننن
ریوجین نیم نگاهی بهش انداخت
^ساکت باش کولی بازی در نیار
تهیونگ نفس عمیقی کشید و دنبال جواب مناسب گشت
_اولش خیلی گیرپیچ و مسخره بود ولی بعدش کم کم بهش علاقه پیدا کردم
نگاه ناباور کوک سمت تهیونگ برگشت
+تو دوست پسر منی دیگه نه؟
تهیونگ نگاه ملتمسانه بهش داد تا ساکت باشه
یهو ریوجین از جاش بلند شد
^داری میگی داداش من مسخره بوده؟؟
تهیونگ که فهمید گند زده لبشو گزید
_تروخدا اگه میخوای بزنی وایسا یخایی که تازه گزاشتیم تو فریزر بگیرن بعد بزن یخ کم اوردیم
ریوجین که دلش براش سوخت سر جاش نشست
^میبخشمت
تهیونگ سریع تعظیمی کرد
_ممنونم که عفو کردید سرورم
****
همینطور که دستشو روی دستگیره گزاشته بود سرشو سمت ادمای خونه برگردوند
^خب من دیگه میرم
+نونا یادت نره با مامان بابا صحبت کنیا خب؟ قشنگ در مورد تهیونگ توضیح بده خوششون بیاد
^حالا فکرامو...
ولی در لحظه صدای بلند تهیونگ تو خونه پیچید
_خیلی از اشنایی باهاتون خوشبخت شدم امیدوارم دوباره همدیگرو ملاقات کنیم
ریوجین نیم نگاهی به قیافه کبودش انداخت
^هم اره منم همینطور
با شنیدن جواب ریوجین تهیونگ نگاهشو ترسیده بالا اورد
دوباره قرار بود کتک بخوره؟
ریوجین با دیدن نگاهش خنده بلندی کرد
^دیگه نمیزنمت نگران نباش
تهیونگ نفسشو محسوس بیرون فرستاد و لبخندی زد
+گمشو دیگه
کوک کلافه گفت و از خونه پرتش کرد بیرونو درو بست
برگشت سمت اون سه نفر و نگاهش روی جیمین خشک شد
+حالت چطوره خوشگله؟
و بعد به سمتش هجوم برد

Continue Reading

You'll Also Like

5.7K 1.5K 9
نام : مزه عشق کاپل : کوکمین (ورس) ژانر : امگاورس ، درام ، عاشقانه دو آلفا ملاقات های تصادفی احساسات غیرقابل پیش بینی در نهایت گرفتاری در عشقی که ک...
80.5K 9.4K 36
نام:❤𝕌𝕟𝕨𝕒𝕟𝕥𝕖𝕕 𝕞𝕒𝕣𝕣𝕚𝕒𝕘𝕖🖤 کاپل اصلی: ویمین.سپ. کاپل فرعی: نامجین تعداد پارت: نامعلوم.. در حال نوشتن •-• زمان آپ: نامشخص♡ 🔞💦بیشتر پار...
63.4K 4.9K 27
کاپل: کوکوی، سپ ژانر: انگست، ارباب برده ای، اسمات، امپرگ، هپی اند، بی دی اس ام،لیتلی فیک جوریه ک فقط اولش میشه گفت ارباب برده ایه کل فیک اینطوری نیست...
268K 37.4K 33
[] Completed [] •• - " من مجانی برات مسابقه نمیدم کیم تهیونگ! باید در ازای بدهکاریای تو به اون هیوک عوضی یه چیزی هم نصیب خودم بشه ، درست نمیگم؟!" ...