part 23

1.3K 183 6
                                    

با قدم های اروم اروم سمت در رفت و بعد از رسیدن به پشت در دمپایی تو دستشو محکم تر گرفت و شروع به صحبت با فرد پشت در کرد
+ایا کسی که پشت در است واقعا جئون ریوجین خواهر جئون جونگ کوک دختر....
^چرا داری چرت و پرت میگی کوک؟ میگم باز کن درو
کوک نفس عمیقی کشیدو به نگاه های وادفاکی افراد خونه اهمیتی نداد
+از کجا فهمیدی همه اینجان؟ نکنه شنود گزاشتی خونم؟ راستشو بگو
صدای نفس کلافه از پشت در به گوشش رسید
^بابا جیمین لاشی گفت امشب سرت شلوغه نمیتونی دعوتمون کنی نهار بیایم خونت
چشمای کوک با تعجب و عصبانیت سمت جیمین که تا کمر از پنجره بیرون رفته بودو سوت میکشید رفت
نفس عمیقی کشید
-کوک داداش اروم باش به اعصابت...
و نا گهان.. صدای داد کوک تو خونه پیچید
+جیمین عین سگ میزنمت تا صدای بز بدی از همون پنجره پرتت میکنم پایین مگه خونه خالس نهار بیاین اینجا ها؟؟ شرحه شرحت....
_بیبی اروم باش گوشمون درد گرفت
روکرد سمت تهیونگ تا پاچشو بگیره
+داری میگی صدای من گوشتونو اذیت میکنه؟
تهیونگ با دیدن قیافه کوک یک قدم عقب رفت
_نه مگه من اینو گفتم؟
رو کرد سمت بومگیو که پشت مبل ایستاده بودو یه کوسن جلوش گرفته بود
_مگه نه؟
-تهیونگ خفه شو این بمب ساعتیه هر لحظه ممکنه بترکه
چشمای کوک گنده شد
+الان داری میگی من یه بمبم؟؟؟
تهیونگ با دستش زد تو سرش
-نهههه
*خفه شین ریوجین هنوز پشت دره!
با شنیدن صدای جیمین سمتش برگشت و دستشو تهدید وارانه جلوش تکون داد
+فکر نکن قسر در رفتی تبهکار شلمغز به موقعش یجوری میسوزونمت که برا خاموش کردنش کل سئولو پیاده بدویی
و از اونور خونه صدای اروم بومگیو به گوش همشون رسید
-تا وقتی اب هست چرا بدوئه
+خفه شوووو
تهیونگ بی صدا میخندید و جیمین به سمت در رفتو درو باز کرد
^احمقای بدبخت سه ساعته منو پشت در منتظر گزاشتین بزنم....
ولی با دیدن شخص جدیدی سکوت کرد
^معرفی نمیکنین؟
کوک اومد بگه که یکی از همکارامه ولی تهیونگ خیلی مودبانه جلو رفت و دستشو جلوی زن دراز کرد
_کیم تهیونگ هستم دوست پسر جونگ کوک از اشنایی باهاتون خوشبختم ریوجین خانم
پلک ریوجین پرید
سمت کوک برگشت که با نکاه وحشت زده به تهیونگ نگاه میکرد
^چ.. چیچی جونگ کوک؟
نگاهشو سمت تهیونگ برگردوند و کیف تو دستشو بالا اورد
^دوست پسر؟
جوری محکم با کیفش زد تو بازو تهیونگ که تهیونگ مطمعن شد بعدا کبود میشه
^ریوجین خانم؟؟؟؟
بومگیو از پشت مبل اومد بیرون و سمت تهیونگ رفت تا نجاتش بده و کوک و جیمینم رفتن تا جلوی ریوجینو بگیرن
تهیونگ همینطور که دستشو جلو صورتش گرفته بود تا صورتش اسیب نبینه داد زد
_چرا خانوادگی وحشی میشین پاچه میگیریننن
ریوجین یه لحظه اروم گرفت و دستای کوک و جیمین تو هوا موندن تا اگر کاری ازش سر زد سریع بگیرنش
ریوجین اروم برگشت سمت کوک
^این چی گفت الان؟
کوک سریع و با استرس گفت
+هیچی بخدا اصن حرف نزد
رو کرد سمت جیمین
+مگه نه جیمین؟
جیمین سریع سرشو تکون داد
*اره اره هیچی نگفت اشتباه شنیدی
نگاه ریوجین سمت تهیونگ برگشت
^هالو هم خودتونید
و بعد با کیفش به سمت تهیونگ حمله کرد
_آی مردممم اینا منو کشتننن کومککک(ابهت تهیونگ:خاکستر)
****
^پس بازیگری؟
تهیونگ همینطور که یخو روی سرش فشار میداد کلشو تکون داد
^یعنی انلاین همدیگرو شناختن؟
دوباره سرشو تکون داد
^چطوری کوک رو قبول کردی؟ اصن چطوری تونستی تحملش کنی؟
کوک نگاه ناباوری حواله خواهرش کرد
+داداش تو خواهر منی
دستشو زد رو سینش
+خواهر مننن
ریوجین نیم نگاهی بهش انداخت
^ساکت باش کولی بازی در نیار
تهیونگ نفس عمیقی کشید و دنبال جواب مناسب گشت
_اولش خیلی گیرپیچ و مسخره بود ولی بعدش کم کم بهش علاقه پیدا کردم
نگاه ناباور کوک سمت تهیونگ برگشت
+تو دوست پسر منی دیگه نه؟
تهیونگ نگاه ملتمسانه بهش داد تا ساکت باشه
یهو ریوجین از جاش بلند شد
^داری میگی داداش من مسخره بوده؟؟
تهیونگ که فهمید گند زده لبشو گزید
_تروخدا اگه میخوای بزنی وایسا یخایی که تازه گزاشتیم تو فریزر بگیرن بعد بزن یخ کم اوردیم
ریوجین که دلش براش سوخت سر جاش نشست
^میبخشمت
تهیونگ سریع تعظیمی کرد
_ممنونم که عفو کردید سرورم
****
همینطور که دستشو روی دستگیره گزاشته بود سرشو سمت ادمای خونه برگردوند
^خب من دیگه میرم
+نونا یادت نره با مامان بابا صحبت کنیا خب؟ قشنگ در مورد تهیونگ توضیح بده خوششون بیاد
^حالا فکرامو...
ولی در لحظه صدای بلند تهیونگ تو خونه پیچید
_خیلی از اشنایی باهاتون خوشبخت شدم امیدوارم دوباره همدیگرو ملاقات کنیم
ریوجین نیم نگاهی به قیافه کبودش انداخت
^هم اره منم همینطور
با شنیدن جواب ریوجین تهیونگ نگاهشو ترسیده بالا اورد
دوباره قرار بود کتک بخوره؟
ریوجین با دیدن نگاهش خنده بلندی کرد
^دیگه نمیزنمت نگران نباش
تهیونگ نفسشو محسوس بیرون فرستاد و لبخندی زد
+گمشو دیگه
کوک کلافه گفت و از خونه پرتش کرد بیرونو درو بست
برگشت سمت اون سه نفر و نگاهش روی جیمین خشک شد
+حالت چطوره خوشگله؟
و بعد به سمتش هجوم برد

red gun/vkook Where stories live. Discover now