𝙅𝙚𝙤𝙣'𝙨 𝙃𝙮𝙗𝙧𝙞𝙙 | �...

بواسطة Haru_Gogo

314K 49.8K 9.4K

[Completed] تهیونگ یه هایبرید گربست که از خونه فرار کرده... جونگکوک رئیس یه بند خلافکاره که از هایبریدا متنف... المزيد

jeon's hybrid
part 1
part 2
part 3
part 4
part 5
part 6
part 7
part 8
part 9
part 10
part 11
part 12
part 13
part 14
part 15
part 16
part 17
part 18
part 19
part 20
part 21
part 22
part 23
part 24
part 25
part 26
part 27
part 28
part 29
part 30
part 31
part 32
part 33
part 34
part 36
part 37
part 38
part 39
part 40
Last part

part 35

4.6K 861 141
بواسطة Haru_Gogo

صبح روز بعد تهیونگ خودش رو تو بغل جونگکوک پیدا کرد ، لبخند محوی زد
احساس امنیت داشت .. تو بغل کوکیش بود و از دست مستر در امان بود .. دوست داشت همیشه تو بغل جونگکوک باشه
تکونی به خودش داد و موجی از درد تو بدنش پیچید جای لگد هایی که دیشب خورده بود درد میکرد
نمی‌خواست دوباره بهشون عادت کنه ..

"صبح بخیر" جونگکوک لب زد و هایبرید رو به خودش نزدیک تر کرد ، تهیونگ گازی از لبش گرفت و چشمهاش رو محکم از درد بست، صورتش تو سینه جونگکوک بود و چهره دردناکش از پسر بزرگتر مخفی بود

"به کوکی بوس میدی؟" صدای جونگکوک رو شنید
صدای صبحگاهیش بی نهایت سکسی بود .. خشدار و بم..
با صورت سرخ شده دو دستش رو رو دهنش گذاشت
"اما دهنم بو میده"
"اهمیتی نمیدم حالا به دوست پسرت بوس بده"
"دو-دوست پسر؟" تهیونگ سرش رو از سینه جونگکوک بلند کرد

"آره پس چی؟... همسر؟"

لبخند خجالت زده ای رو لبهاش اومد ، گونه هاش رو با دستاش پوشوند و کمی خودش رو بالاتر کشید خم شد و بوسه کوچیکی رو لبهای دوست پسرش گذاشت
اما جونگکوک فقط به یه بوسه کوچیک راضی نبود ، کمر تهیونگ رو فشار داد و تا حد امکان به خودش نزدیک ترش کرد مکی از لبهای تهیونگ گرفت و بوسه عمیقی رو شروع کرد 
"به این میگن بوسه صبحگاهی" با نیشخند نکاهشو از لبه‌ای پف کرده هایبرید گرفت و دستش رو تو موهای سفیدش فرو کرد نگاهش به قلاده افتاد زنگوله کوچیک رو تکونی داد و صدای جیرینگ ظریفش تو فضا پخش شد

"همم.." با متوجه شدن جای خالی اسم رو قلاده زمزمه کرد و تگ خالی اسم رو کند 
"اینو برای مدتی قرض میگیرم"

"برای چی؟"
"حالا میبینی" از جا بلند شد و باعث افتادن هایبرید رو تخت شد
"کوکی قویه ته ته سنگین نبود؟" تهیونگ با متوجه شدن اینکه پسر بزرگتر چقدر آسون بلند شده بود با اینکه خودش کاملا روش پهن بود پرسید

"تو فقط یه بیبی هایبرید کوچولویی"

"من 21 سالمه" با لبهای جمع شده غرغر کرد

"نه اونقدر بزرگ برای من که از بیبی صدا زدنت دست بکشم و تا موقعی که بمیرم تو بغلم نگهت ندارم"
با شنیدن کلمه بغل وسط حرف پسر بزرگتر پرید "پس من بیبی ته ته ام" لبخند مستطیلیش رو نشون داد و صورتش رو تو گردن جونگکوک فرو کرد

و پسر بزرگتر میدونست چرا قلبش وحشیانه میکوبید ..
دستهاش رو دور هایبرید حلقه کرد و به خودش فشرد
به تگ اسم خالی تو دستهاش نگاه کرد
مطمئن بود تهیونگ قرار بود از کاری که بکنه خوشش بیاد.. قرار بود بقیه موقع دیدنش بفهمن اون موجود کیوت متعلق به کیه ..

-

با گذشت چند روز گذشته جونگکوک نگران هایبرید شده بود ..
تازگی ها به ندرت حرف میزد و بیشتر وقتش رو تو اتاق زیر پتو میگذروند 
تهیونگ اجازه نمیداد زیاد نزدیکش بشه، خودش رو موقع لباس عوض کردن پنهان میکرد و خجالت کشیدنش رو بهونه 

دفعات زیادی تلاش کرد تا با تهیونگ صحبت کنه
اما اون هردفعه بی حرکت میموند و جوابی بهش نمی‌داد ...
حتی دیگه مثل قبل لبخند نمی‌زد ..

"تهیونگ فقط بخور" جونگکوک گفت و قاشق غذا رو بیشتر به لبهای هایبرید نزدیک کرد
"نمیتونم بخورم" تهیونگ زمزمه کرد و صورتش رو به طرف دیگه ای چرخوند، تهیونگ خیلی یهویی امروز اشتهاش رو از دست داده بود .. و این اصلا برای جونگکوک خوشایند نبود

"باید حداقل یچیزی بخوری ته .."

"ته ته هیچی نمیخوره" جونگکوک نفسی بیرون داد و قاشق پر از غذا رو تو بشقاب برگردوند،
دستهاش رو دو طرف صورت هایبرید قاب کرد
"بیبی..فقط بهم بگو چی اذیتت کرده"
کاملا از شنیدن جوابی از هایبرید ناامید... تهیونگ فقط با چشمهای آبی و پفیش بهش نگاه میکرد
که ساعتی پیش گریه میکرد و بهونه می‌آورد که گشنشه اما حالا هیچی نمیخورد

"ته.." صدای کسی از پشت سر به گوش رسید
یو بود، جونگکوک نگاهش رو به مرد داد
"اون چیزیش شده؟" یو پرسید و به هایبرید اشاره کرد

"چیزی بهم نمیگه"جونگکوک جواب داد و هایبرید رو به سینش تکیه داد، از لرزش بدن تهیونگ و گوشهای چسبیده به سرش اصلا حس خوبی نمی‌گرفت ...

"هم اوکی" بیخیال جواب داد و خودش رو رو کاناپه انداخت

"جونگکوک ..."

"هوم؟"

"م-من میترسم .‌‌."

"از چی؟"

"او-اون ترسناکه"

"کی؟"

"مس-" تهیونگ نگاهش به جسم نشسته رو کاناپه کشیده شد که با جدیت بهش خیره بود،
یو کلتی از جیب کتش خارج کرد و بی صدا اون رو به سمت جونگکوک که دیدی ازش نداشت نشونه گرفت..

"هیچی" به سرعت جواب داد و به نیشخند مرد خیره شد نگاه بی حسش رو از یو گرفت و به اخم جونگکوک که به نظر میرسید در فکر عمیقی به سر می‌بره داد..

-

"کوکی؟" تهیونگ درحالی که تو سکوت هم رو بغل کرده بودن زمزمه کرد ، تهیونگ خودش رو نزدیکتر کشید و جونگکوک هم دستش رو رو باسن هایبرید گذاشت

"هوم؟"

"تو همیشه منو دوست داری درسته؟.."

"البته.."

"ممکنه ..ازم ناامید بشی؟"

"نه.. چرا اینو می‌پرسی؟" جونگکوک از بالا درحالی که دستش رو زیر سرش تکیه داده بود خیره شد

"هیچی..فقط کنجکاو بودم.."

بعد از مکث کوتاهی هوفی کشید ..
"گرمه" جونگکوک لبش رو رو لب هایبرید گذاشت
"هیتت نزدیکه" از رو لب تهیونگ زمزمه کرد و فشاری به باسن هایبرید تو دستش وارد کرد 

تهیونگ نفسی بیرون داد و لبهاش رو سریعتر رو لب های پسر بزرگتر حرکت داد، جونگکوک کم کم خودش رو روی هایبرید کشید که با صدایی متوقف شدن..

"کوک آژیر باغ به صدا دراومده" یونگی با شدت در رو باز کرد و با پایان حرفش به سرعت نور اتاق رو ترک کرد
جونگکوک بوسه سریعی رو لب های تهیونگ گذاشت و بدون تلف کردن وقتی کلتش رو از رو میز چنگ زد و از اتاق خارج شد

دوباره تنها مونده بود و بدتر از همه با هیتی که تقریبا شروع بود..
"چرا الان؟" نالید و به سختی از جا بلند شد
سر راهش به حموم لای پنجره رو باز کرد تا هوای تازه بهش بخوره

شیر آب سرد رو باز کرد اسلیک همین الانش هم از پاهای لختش روون شده بود..
"آه عایی" با پیچش دردی زیر شکمش دستهاش رو دور خودش پیچید، به آب نیمه پر شده وان نگاه کرد حتی به تا نصفه های شکمش هم نمی‌رسید
بدووو لطفا خطاب به آب گفت و روی زمین نشست زد تا سردی سرامیک گرمای طاقت فرسای بدنش رو کمتر کنه

"ببین چی اینجا داریم"

با لرز و چشمهای پر شده از اشک سرش رو آروم به سمت صدا برگردوند..

با نزدیک تر شدن یو خودش رو رو زمین عقب کشید
"پس بالاخره هیت شدی .."
خنده ای کرد و دستهاش رو رو اسلیک روون شده
رو ساق پای هایبرید کشید

"ب-برو...لطفا" تهیونگ گفت و پاهاش رو از زیر دست مرد بیرون کشید و تو خودش جمع کرد
یو محکم موهای هایبرید رو تو دستهاش گرفت و سرش رو بالا آورد
قبل اینکه بتونه حرفی بزنه در باز شدت باز شد،
زمزمه آروم و جنون آمیزی تو محیط کاملا ساکت حموم به گوش رسید.. 

"گرفتمت.."

طی یک چشم بهم زدن آزاد شدن موهاش رو حس کرد و درخشش چاقو تو فضای کم نور حموم به چشمش رسید ..

__________________________

نچ نچ نچ •-• آجوشی فک کنم قراره بفاک بری..

واصل القراءة

ستعجبك أيضاً

112K 13.3K 33
"احمق تو پسرعمه منی!" "ولی هیچ پسردایی ای زبونشو تو حلق پسرعمه‌ش فرو نمی‌کنه، هیچ پسردایی لعنتی ای نمی‌تونه تو همون حرکت اول نقطه فاکینگ لذت پسرعمه‌ش...
1.7K 352 25
اما...این موضوع یعنی فراموشی برام صدق کرده ؟ نمیدونم... ولی فکر کنم اون تونسته فراموشم کنه :) این سوال رو همیشه هر روز از خودم میپرسم فراموشش کردم؟...
116K 13.7K 31
Hidden Dream Wr: Shamim Main Couple: Vkook. Yoonmin. Namjin Genre: Romance. Smut. Drama خلاصه : داستان راجع به جونگ کوکیه که دونه دونه همه چیزهایی که...
155K 23.9K 41
[Completed] "به شوهرم نگو، ولی قراره ازش طلاق بگیرم" تهیونگ مست در حال گفتن این حرف ها به جونگکوک بود. کسی که در واقع شوهرش بود! Genre: romance, Gene...