«ولی خود قدیمی من این فکرو نمیکنه و منتظره تا بمیره..»
_ولی امروز خود جدیدت اینطور فکر نمیکنه ؟نه؟
این صدای جین بود وقتی داشت پیش جونگکوک مینشست«چون شما ها اینجایین فک نکنم بتونم ترکتون کنم چون شما برای من خیلی مهمین»
جونگکوک اینو گفت وقتی داشت لبخند معروف خرگوشیشو میزد
جیمین دستشو رو سر جونگکوک گذاشت و موهاشو بهم ریخت
+درستهه برای همین هیچوقت تسلیم نشو و ما رو ترک نکن
جونگکوک لبخندی زد«باشه»
_خیلی خب خیلی خب حرف زدن بسه بیا ناهارت آماده کردم زود باش
جونگکوک سرشو تکون داد و وارد آشپرخونه شد و سر صندلی نشست و شروع کرد به خورذن غذا
جیمین با ناراحتی گفت:
+متاسفیم که نمیتونیم تا شب پیشت بمونیم اجرامون ساعت۲شروع میشهجین ها با ناراحتی آهی کشید:
_آره متأسفیم
جونگکوک لبخندی زد
«نه مشکلی نیست من میدونم شما پسرا کلی کار دارید که انجام بدین من نمیتونم کار زیادی براتون انجام بدم پس میگم موفق باشید»+مطمئن شو که چقد باحال می رقصم
جیمین با افتخار گفت
«آره اجرای زنده دیشبتونم خیلی عالی بود جیمین هیونگ و تهیونگ شی خیلی جذاب بودند»+آییش .. از اون احمق لنگ دراز تعریف نکن
جیمین در حالیکه عصبانی شده بود و غر غر میکرد گفت
«چرا؟جیمین هیونگ از تهیونگ شی خوشش نمیاد؟»
_نه در واقعا اون دوتا از بچگی بهترین دوستای هم بودن ولی این اواخر تهیونگ زیاد خوب اجرا نمیکنه وحال و هواش خوب نیس سرد رفتار میکنهجین با ملایمت برای جونگکوک توضیح داد
+و اون بهم نمیگه دلیلش چیه.. باورت میشههه؟به من که دوست صمیمیشم نمیگه فضایی احمق
جونگکوک به جیمین که چطوری با کیوتی حرص میخورد لبخند زد_ولی تو مثل اون نباشیااا هر وقت چیزی شد بهم بگو بهرحال من همیشه کمکت میکنم
و به جونگک نزدیک شد و موهاشو ناز کرد
+و هیچوقت نگو دردسری اوکی؟
جونگکوک لبخندی زد
«باشه هیونگ»
جیمینم در جوابش لبخندی زد
_خب جونگکوک ما رفتیم اگه اتفاقی افتاد زنک بزن
جونگکوک سرشو تکون داد
~~~~~~~~~~~~~
جونگکوک در حال دیدن اجرای جیمین بود
مثه که بعد از اون اجرای جین شروع میشد
اون تا ساعت۴داشت اجراهاشونو نگاه میکرد
جونگکوک گوشیشو برداشت و پیامی رو دیدجیمین هیونگ:
اجرامو دیدی؟
باحال بود؟^_^جونگکوک:
خیلی باحال بود جیمین هیونگ
مثله همیشه خفن بودی
لحظه ای که بدنتو با ریتم اهنگ تمون دادی عالی بود
مخصوصا اون بخشش که با هوسوک شی رقصیدینجیمین هیونگ:
کی بهتر میرقصه؟
من یا اون؟جونگکوک:
نمیتونم بگم
هر دوتتتون خیلی خوبینجیمین:
میفهمم
من به یه چیزی نیاز دارم تا این نا امیدی رو از بین ببرهجونگکوک:
نا امیدی؟جونگکوک منتظر موند تا جیمین جوابشو بده ولی جوابشو نداد اون خیلی نگران شد و تصمیم گرفت به یونگی پیام بده
جونگکوک:
ببخشید یونگی هیونگ که مزاحم شدم ولی برای جیمین هیونگ خیلی نگرانمیونگی هیونگ:
اون احمق چیکار کرده؟جونگکوک تموم ماجرا رو براش تعریف کزد
یونگی هیونگ:
تو واقعا معصومی
بهر حال اون حالش خوبه
اون نا امید شده بود که تو اونو انتخاب نکردی
امیدوار بود تو اونو انتخاب کنی تا جی هوپ اسب فیسو
جیمین بعد از اینکه مثه احمقا اومد پیشم لبخند زد بعدش شروع کرد به گریه کردن بدون هیچ دلیلی
خب منم بهش یه کیک و آبمیوه دادم
الان نرمال شده
اون مثله بچه هاسجونگکوک:
خیالم راحت شد فکر کردم کار اشتباهی کردمیونگی هیونگ:
نه بابا
تو چطوری؟
خوبی؟جونگکوک:
آره خوبم
داشتم اجرای جیمین هیونگو میدیدم اون واقعا فوق العادسیونگی هیونگ:
میدونم،واسه همینه که دوسش دارم
هر چند من همچین چیزی نمیگم چون اگه بگم اون فکر میکنه من با یه روح جایگزین شدم
پس....جونگکوک:
فهمیدم هیونگبعد از اون جونگکوک یک پیام گرفت...از یه شخص خاص
____________________________________
سلام قشنگا خوبین؟^_^
ووت و کامنت فراموش نشه خوشکلا😍😍😍❤️❤️❤️❤️
از اینکه خوندینش خیلی ممنونم و بابت ووتاتون خیلی خیلی بیشتر ممنون😍❤️
ته کم کم داره میاد😈
YOU ARE READING
IT STARTED IN A WRONG SENT|| VKOOK
Fanfiction«کامل شده» «فیکشن ترجمه ای» «اون موقعی که داری داخل تنهاییات غرق میشی و امیدتو از دست دادی در کمال ناباوری دستی تورو میگیره و به سمت خودش میکشونه» +هی من برگشتم _کاش برنمیگشتی +اوه بیبی وقتی اینطور میشی رو دوست دارم کاپل اصلی:ویکوک ژانر:انگست_کمدی_...
PART| 22
Start from the beginning