PART | 15

4.7K 888 157
                                    


از دید جونگکوک

ساعت دو ظهر از خواب بلند شدم و تصمیم گرفتم درس بخونم تلفتم رو که چک کردم دیدم کلی پیام از وی دارم
اون همیشه اونقدر به من پیام میده تا خسته شه
اما یه پیامش نظرمو جلب کرد.

وی:
من فک کنم تو یه نگاه عاشق شدم...
فک نمیکردم واقعی باشه
من فکر نمیکردم واقعیت داشته باشه
اون لعنتی خودش به تنهایی کلی کیوت بود
خدایاا
اون خیلی کیوت و دوستداشتی بود
توی چشمای من اون بی نقص بود
خدااا
ولی متاسفانه دوست پسر داداشم گفت که نمیزاره کراشم با کسی مثل من باشه

این جمله توجهمو جلب کرد‌

جونگکوک:
هی بیداری شدی؟

چند دقیقه منتظر موندم تا جواب بده

وی:
چه عجب بالاخره جواب دادی

جونگکوک:
ببخشید مشغول بودم

وی:
میدونم
اما از اونجا که پیام میدی
مشغول نیستی دیگ؟

جونگکوک:
هستم هنوز
ولی اون پیامت ذهن منو درگیر کرد

وی:
کدوم پیام؟

جونگکوک:
همون که گفتی داخل یه نگاه عاشق شدی

وی:
اوه آره
دیشب رفتم بار و دیدمش
از دید من اون خیلی کیوت و دوسداشتنیه
صدای اون خیلی کیوته و استرسی صحبت کردنش با من برای من یه واکنش خیلی بامزه و دوسداشتنیه
من اونو دوسش دارم
بخصوص اون چشمای خوشکلش

چرا از شنیدنش این همه احساس غم میکنم؟
چرا حس میکنم جا موندم؟
شاید فقط توهم زدم
با اینحال نباید همچین احساس ناراحتی کنم
به اینکه ادما منو پشت سرشون جا بزارن عادت کردم

جونگکوک:
چه خوب⁦ :)
شما بچه ها از قبل همو میشناختین؟

وی:
اون اسم منو میدونست
و منم میشناسمش

جونگکوک:
چه سوییت
بهشم گفتی؟

وی:
نمیتونم
دوس پسر هیونگم انگار بادیگاردش اومد بهم گفت که «حد خودمو بدونم »

جونگکوک:
چه بد
شاید بعدا بتونی یکی دیگه رو پیدا کنی که دوستش داشته باشی یه شخص بهتر

وی:
نه
من اون پسرو میخوام

جونگکوک:

اگه شما بچه ها بهش اعتقاد داشته باشین
اعتقادتون یکاری میکنه که بهم برسین

وی:
تو به همچین چیزی اعتقاد داری؟

جونگکوک:
نمیدونم
اما اعتقاد داشتن هیچ اسیبی بهت نمیرسونه درسته؟

وی:
اگه اینجور باشه اونموقع سخت دعا میکنم تا بیشتر در مورد اون پسر و تو بدونم

جونگکوک:
چرا من؟

IT STARTED IN A WRONG SENT|| VKOOKNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ