PART| 17

4.4K 860 166
                                    


جونگکوک موقعی که سر کار رفت واقعا حالش خوب نبود احساس ضعف و خستگی هم داشت ولی بهر حال باید سراغ کارش میرفت
وقتی اونجا رسید پیش جکسون و پسری که کنارش بود رفت
جکسون گفت:
_اوه؟جونگکوک تو اینجایی این «مارکه» بنظرم میشه یه دوست حسابش کرد اون امروز بهم کمک میکنه از اونجایی که اون جین لعنتی نمیزاره اون بیرون نوشیدنی سرو کنی.

جونگکوک تعظیم کرد و مودبانه گفت:

«از دیدنت خوشحالم اسم من جونگکوک»

+تو برای اینکه تا اخر شب تو یه کلاب کار کنی زیادی بچه نیستی

«نه من الان ۱۸سالمه پس مشکلی نیست »

مارک گفت:
+آها درسته ولی تو خیلی جوون تر بنظر میای

جونگ کوک لبخند احمقانه ای زد.
جکسون گفت:
_اونو ناراحت نکن وگرنه جین هردوتامونو می‌کشه
+اما جین باید گزاش بشه چون اون به یه بچه اجازه داده کار کنه
جکسون یقه مارک رو از پشت کشید و در حالی که اونو به سمت سالن اصلی میبرد گفت:
_بیا فقط بریم و کار کنیم

+آیییی!صبر کن

جکسسون به سمت جونگکوک برگشت و گفت:
_راجب اون پسره متاسفم اون دیوونس

«مشکلی نیس»

_خب امروز باید مقداری شراب و الکل آماده کنی و ترتبشونو بدی اگه به چیزی احتیاج داشتی صدام
بزن

جکسون گفت و بعدش به سمت سالن رفت اصلی رفت
جونگکوک آهی کشید و به انبار رفت جایی که پر از بشکه های شراب بود تصمیم گرفت اونجارو تمیز کنه هر چند که گاهی اوقات چشماش تار میدید
بعد از مدتی کارش تموم شد و فقط باید صبر میکرد تا تحویلشون بده ولی سرش جوری درد میکرد انگار دارن با چکش محکم میزنن تو سرش
و هر از گاهی قفسه سینش درد میگرفت پس تصمیم گرفت بشینه و استراحت کنه
اون واقعا یجورایی احساس ضعف میکرد
دستشو روی اپن کنار سینک گداشت و سرشو رو دست هاش گذاشت و چشم هاشو بست تا استراحت کنه
داشت چشماش گرم میشد که یهو با ویبره ای که گوشی کرد از جا بلند شد
گوشیشو در اوررد و دید که وی پیام بش داده

وی:
هی تو
من ساعت کاریتو میدونم ولی الان واقعا نیاز به یه دوست دارم

جونگکوک:
من اینجام
من داشتم یکم چرت میزدم از اونجا که مشغول نیستم نیستم

وی:
اوو تو جواب دادی
انتظارشو نداشتم
تو کوکو ای؟

جونگکوک:
من کوکی ام
آقای وی پیرمرد ۶۰ساله

وی:
آره،تو کوکی ای
بهر حال شنیدم که هیونگ و دوس پسرش میخوان برن بار همونجایی که با پسر کیوت آشنا شدم
پس از هیونگ پرسیدم میتونم بیام؟
اما هیونگ و دوسپسرش گفتن نه
من چشامو پاپی شکل کردم ولی روشون اثر نداشت اصن
پس من یه لباس مبدل پوشیدم و اونارو تعقیب کردم😎
ولی آخرش گیر افتادم و از کلاب انداختنم بیرون😭
خیلی بدجنسن
چرانمیزارن باش آشنا شم؟
مگه ملاقات کرذن باهاش چه مشکلی داره؟

IT STARTED IN A WRONG SENT|| VKOOKWhere stories live. Discover now