PART| 22

4.4K 817 152
                                    

4روز
این مدت زمانی بود جونگکوک منتظر بود وی پیام بده اما هیچ پیامی دریافت نکرد اون کم کم داشت امیدشو از دست میداد
+پس جونگکوک اینجا زندگی میکنه ،آپارتمان کوچیکیه
جیمین اینو گفت وقتی داشت داخل آپارتمان جونگکوک میگشت

«متاسفم ولی این تنها چیزی بود که تونستم بخرم»

+مشکلی نیس مشکلی نیس من توی کوچیکتر از اینم زندگی کردم

«واقعا؟»

+آره و فقط تنها من نبودم مادر و پدرم هم بودن اون یه آپارتمان یه نفره با یه اتاق و یه حموم و یه آشپزخونه که به پذیرایی چسبیده بود بود مادر پدرم چیز زیادی نداشتند مادرم یک زن خونه دار معمولی و پدرم هم آشغالای توی خیابونو جمع میکرد

جیمین آروم گفت و به پایین نگاه کرد

+به همین دلیل من استعدامو پیدا کردم و شروع کردم به پرورش دادنش و هرگز دست از تلاش نکشیدم من خیلی سخت کار میکردم و تلاش میکردم اولش آسون نبود ولی سرانجام من به آرزوهام رسیدم من برای مامان و بابام یه خونه بزرگ عالی گرفتم و یک دوست پسر خوب دارم اینا نتیجه اشک و عرق و فداکاری هایی که میکردم

جیمین بعد از گفتن حرف هاش لبخندی زد

«وای  هیونگ این واقعا عالیه»

جونگکوک با خوشحالی گفت اما یهو لباش اویزون شد واهی کشید

«کاش منم میتونستم انجام بدم»

+تو هم میتونی انجام بدی

«من نمیتونم چون هر وقت سخت کار میکنم عواقب بدی داره»

+مثل چی؟

«مثل اوندفعه که سرکار از حال رفتم»

+داخل کلابی که مال جین هیونگه؟

جونگکوک سرشو تکون داد

«قبل از اون اتفاق ،خیلی چیزا بود که داشتم روشون کار میکردم باید درس میخوندم برای امتحانم و پرژومو کامل میکردم و باید سخت کار میکردم تا بتونم پول خورد و خوراکمو در بیارم واسه امتحان خیلی سخت خوندم و خوشحالم که قبول شدم پروژمم با کمک جین هیونگ عالی از آب در اومد اما پنج روز بعدش بهم حمله دست داد و ...
این احتمالا به این خاطره که من خیلی سخت کار میکنم و وقتی اون اتفاق برام افتاد و از حال رفتم جین هیونگ خیلی نگران شد...من فقط باعث دردسر اونام»
جونگکوک به آرومی گفت و سرشو پایین انداخت

+هی همچین چیزی نگو مطمئن باش جین هیونگ خودش خواسته بهت کمک کنه و تو اونو به دردسر ننداختی  اگه منم جای جین هیونگ بودم همینکا و میکردم

جونگکوک با گنگی به جیمین نگاه کرد

«چرا؟»

+از اونجا که کسی مثل تو یه هاله بزرگی از درخشش و روشنایی داره تو هنوز ۱۸سالته درسته؟زمان زیادی رو داری برای اینکه با خوشبختی زندگی کنی

IT STARTED IN A WRONG SENT|| VKOOKΌπου ζουν οι ιστορίες. Ανακάλυψε τώρα