وی:صبح بخیر
امروز حس میکنم انرژی زیادی دارم
هی ،بیداری؟جونگکوک:
مرسی که مثل یه ساعت زنگ دار میمونیوی:
من فقط آن تایمم😁جونگکوک:
🙄وی:
تو واقعا از این ایموجی خوشت میاد.
اینطور نیس؟جونگکوک:
😑وی:
و این یکیجونگکوک:
😑وی:
بهر حال امروز خیلی هیجان زدم😁جونگکوک:
برام مهم نیست.وی:
باید برات باشه
من هم پیام توعم.(textmate)جونگکوک:
🙄وی:
بهر حال حتی اگه اهمیتی ندی هم من خیلی هیجان زدم چون دارم برا یه موزیک ویدئو میرم جزیره ججو
اوپس..نباید راجبش میگفتم....جونگکوک:
دوباره میگم
چرا باید برام مهم باشه؟وی:
واقعا؟
تو کنجکاور نیستی که من دارم دارم موزیک ویدئو یا همچین چیزی میسازم.جونگکوک:
برام مهم نیس.وی:
مثل اینکه یکی از دنده چپ بلند شده.جونگکوک:
هووم
حتی اگه تو منو بیدار نمکردی من باید بلند میشدم میرفتم مدرسه بعدش سرکار
اما در حال حاضر خستم و بدنم درد میکنه
الانم بعد از یه هفته مرخصی باید برم مدرسه بعدشم سرکاروی:
خب اگه واقعا احساس ضعفو خستگی داری چرا بیشتر استراحت نمیکنی؟جونگکوک:
کاش میتونستم اینکارو بکنم🙄
خوش بحالت میری به جای آرامش بخشوی:
همممم...ولی من هنوز دارم کار میکنمجونگکوک:
ولی داخل یه جزیره قشنگ
کاش منم میتونستم ییار برم اونجاوی:
صب کن ببینم؟تو تا حالا نرفتی اونجا؟جونگکوک:
من هیچوقت آدمی نبودم که پول زیادی داشته باشم
من پولی برای این کارا ندارم
به علاوه من تا حالا جایی رو بجز سئول ندیدم
و بوسان چون اونجا زندگی میکردموی:
واهااای
این خیلی هیجان انگیزهجونگکوک:
من میدونم هیجان زده ای
ولی مثل یه فن گرل جیغ نکشوی:
نمیتونم خودمو کنترل کنم
تو همین الان لو دادی کجا زندگی میکنی😄😄😄جونگکوک:
اوه شتوی:
منم تو سئول زندگی میکنم
شاید بعضی وقتا تونستیم همو ببینیمجونگکوک:
نه ممنون ترجیح میدم به عنوان«هم پیام» بمونیموی:
😢😢
ولی من میخوام یروز ببینمتجونگکوک:
و من نمیخوام
اگه معلوم شه تو یه مرد ۶۰ ساله ای چی؟وی:
یکی اینجا بلد نیس کسی رو بلاک کنهجونگکوک:
خفه شووی:
میبینی؟جونگکوک:
تو هنوزم میتونی یه نفر باشی که من نادیدش میگیرموی:
توهم میتونی یه نفر باشیجونگکوک:
🙄وی:
خب... شایدم نه
بلدی اصن چجوری از ایموجی استفاده کنی؟
هنوز شک دارمجونگکوک:
هر جور دوسداری فک کن
من باید برم
به کلاسم دیر میرسم
فعلا👋🏻وی:
صبر کن
من هنوز درست حسابی بات حرف نزدم😢😢_______________________________________
از اینکه کمه معذرت میخوام💔
ووت و کامنت یادتون نره خوشکلا(ʃƪ^3^)
YOU ARE READING
IT STARTED IN A WRONG SENT|| VKOOK
Fanfiction«کامل شده» «فیکشن ترجمه ای» «اون موقعی که داری داخل تنهاییات غرق میشی و امیدتو از دست دادی در کمال ناباوری دستی تورو میگیره و به سمت خودش میکشونه» +هی من برگشتم _کاش برنمیگشتی +اوه بیبی وقتی اینطور میشی رو دوست دارم کاپل اصلی:ویکوک ژانر:انگست_کمدی_...