⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 8⫸

1.6K 354 76
                                    

ازکافه ی تاریک بیرون رفتن و سوار ماشین سهون شدن.
جونگین ساکت بود ، گلوش میسوخت ، سهون هم برای اینکه حال جونگین دوباره بد نشه آروم رانندگی میکرد و سرعت گیر هارو با احتیاط رد میکرد.

با لحن نگرانی پرسید : به جز آسم بیماریه دیگه ای داری؟

جونگین بعد مکث کوتاهی جواب داد : نه.

_مطمئنی نمیخوای بریم بیمارستان؟

+نه ، نیاز نیست.

_اوکی برسونمت هتل یا جای دیگه ای میری؟

+اوممم...هتل.

تو طول مسیر باقی‌ مونده هیچکدوم هیچ حرفی نزدن.
ساکت موندن و ترجیح دادن فقط به راه پیش روشون خیره بشن.
یکم بعد به هتل رسیدن و سهون ماشین رو نگه داشت.
جونگین از ماشین پیاده شد و بدون حرفی یا حتی خداحافظی سمت هتل رفت.
چه حرفی میتونستن داشته باشن.

باقیه روز هم‌ جونگین به کاراش میرسید و سهون به حال بد جونگین فکر میکرد.
بعد از ناهار باید جفتشون حاضر میشدن و به رستوران دیگه ای میرفتن تا اگر بشه مشتریه دیگه ای که بخاطرش به اینچئون اومدن باهاشون قرار داد تبلیغاتی ببنده.

خب این مشتری یکم از دیروزی با ارزش تر به حساب میومد چون اولاً یه شرکت ورزشی بود و تو این دوره ورزش خیلی رو مردم تاثیر داشت و دوماً موضوع به جز ورزش راجب موضوعات طبیعی هم بود که مردم بهش توجه خاصی داشتن.

طوری که هم ورزش کنی و هم به طبیعت سود برسونی ، وسایل ورزشی که با انرژیه خورشیدی کار میکردن توجه مردم یکم بیشتر جلب میکردن.
مخصوصا اگه بخاطر بهره مند شدن از نیروی خورشیدی تو یه باشگاهی ورزش کنی که سقف شیشه ای داره.

خب این موضوع بهتر از قبلی بود و مشتریه بیشتر برای یه شرکت ورزشی به معنیه سود بیشتر برای شرکت تبلیغاتیه سهون و جونگین بود.

جونگین بعد از پوشیدن لباس نسبتاً رسمی که طبق معمول تمام گردنشو پوشونده بود از هتل خارج شد و با صدا زدن راننده و اومدن ماشینش سوار شد ، اینبار توی ترافیک گیر نکرد اما باز هم سهون زود تر از اون داخل رستوران پیش مشتری بود.

ظاهر جونگین تقریبا مثل دیشب بود ولی بر خلاف دیشب این چیزی نبود که بخواد مشتری رو جذب کنه.
مشتری خیلی با ادب و با سطح فرهنگیه بالا بود به طوری که حتی یه نگاه هم به امگا نمیداخت.

این باعث شد که جونگین نظرش جلب بشه.
یه مشتریه با فرهنگ خیلی بهتر از ده تا بی فرهنگش بود.
بالاخره با سفارش دادن دسر مختصری صحبت رو شروع کردن.

مشتری اصلا به بستن قرار داد باهاشون میل نداشت.
انگار که دلش نمیخواست با یه شرکت تازه کار قرار داد ببنده با اون حال که سهون و جونگین اونقدری تازه کار و بی تجربه نبودن کافی نبود تا نظرمشتری جلب شه.

𝔽𝕠𝕣𝕖𝕧𝕖𝕣Where stories live. Discover now