⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 17⫸

1.7K 369 225
                                    

صبح با صدای جیغ طور بکهیون از خواب پرید ، خیلی زودتر از ساعتی بود که معمولاً از خواب بیدار میشد.

بکهیون بالش رو تو صورتش کوبید : بیدار شو اوه سهون...

سهون پلکای سنگینشو باز کرد و به پسرعموش نگاه کرد : بکی هنوز زوده...

سرشو تو بالش فرو کرد و با ضربه ی بعدی از سمت بکهیون روبرو شد.
: اوه سهون همیشه برای زود به عشقت رسیدن دیره...

سهون که پلکاش بهش اجازه ی باز شدن نمیدادن نالید : من مخ جونگینو ساعت پنجو نیم صبح نمیزنم.

بکهیون بااخم پارچ آبو از روی میز برداشت و روی سر سهون خالی کردو از اتاق جیم زد.
سهون با موهایی که تو صورتش ریخته بود ، سیخ تو جاش نشست.
باعصبانیت فریاد زد : میکشمت امگای احمق..!

از جاش بلند شد و آب توی صورتشو با دست پاک کرد و از اتاق بیرون رفت ، با عصبانیت به پسر عموش نگاه کرد.
بکهیون با نهایت بدجنسی تیکه های میوه رو تو دهنش میذاشت و پوزخند میزد.

: دیدی بیدار شدی؟!

سهون انگت اشارشو روی شقیقش فشار داد : کسی که میخوامش هم الان خوابه بکهیون.
در ضمن تصمیم دارم وقتی بیدار شد بهش زنگ بزنم تا نیاد شرکت.

بکهیون میوه رو قورت داد و به سهونی که همچنان نیمه خیس بود نگاه کرد : زیاد جنتلمن بازی در نیار.
اون نمیفهمه.

سهون دستمالی رو برداشت و بخش خیس باقی مونده رو خشک کرد : میرم حموم بکی‌‌! البته اگر ناراحت نمیشی.

بکهیون شکلک مسخره دراورد و سهون هم راهیه حموم شد.
تو حموم فقط به این فکر میکرد که چطور جونگین رو بطور واضح متوجه احساساتش کنه ، بدون اینکه "اوه لاشی" به نظر بیاد.

دست خودش نبود ، نمیتونست به امگای شیرینی که از هر لحاظ تو چشم بود نگاه نکنه.
و این نگاه ها به هیز و لاشی بودن نسبت داده میشد.
باید به این فکر میکرد که چطور خودی نشون بده.

نقشه ی بکهیون خوب بود فقط در صورتی که جونگین حسودی میکرد.
توی حموم اونقدر به جونگین فکر کرد که متوجه گذشت زمان نشد.
خودش رو کامل شست و بعد از پوشیدن حوله از حموم بیرون رفت.

متوجه بکهیون شد که داره کل کمدشو میگرده و نصف کت شلوار های مرتب و اتو کشیدش رو مچاله روی تخت پخش کرده.

با عصبانیت فریاد زد : این چه کاریهههه؟ تو گند زدی به لباسام!

بکهیون پلاستیک سفید رنگی رو بیرون کشید و داخلش رو نگاه کرد.
با دیدن اون همه وسایل سکس زیر خنده زد.
سهون با اخم پلاستیک رو ازش گرفت و گفت : خیلی فضولی!

بکهیون که همچنان مشغول خندیدن بود مابین خنده هاش گفت : کاندوم خاردار؟!
اینطوری میخوای پسره رو مال خودت کنی؟!

𝔽𝕠𝕣𝕖𝕧𝕖𝕣Where stories live. Discover now