❖𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 35❖

1.6K 349 136
                                    

تخت سرد هتل گرمایی که میخواست رو بهش نمیداد.
حرارتی که نیاز داشت الان چندین کیلومتر ازش دور بود ، فقط آرزو میکرد کاش این شب طولانی تموم شه و فردا به شرکت بره.
میخواست از حال دخترش باخبر شه ، حتی از همین الانم دلتنگ هر جفتشون بود.

خودش رو زیر پتو فرو برد و بی توجه به قطره اشکی که از سطح گونش روی تخت افتاد ، چشماش رو بست.

تازه از گرمای تنش ، تخت هم کمی گرم شده بود که صدای در اتاق رو شنید.
از اونجایی که در هتل چشمی نداشت پس احتمالا باید درو باز میکرد تا بفهمه کی پشتشه.

به آرومی دستگیره رو پایین داد و درو باز کرد ، با تعجب به مردی که روبروش ایستاده بود نگاه کرد.

دست مرد توی موهای امگا خزید : خیلی گریه کردی خوشگلم؟

+سهون پس سویونگ چی؟
تو الان باید پیشش باشی!

سهون با هل دادن جونگین به داخل اتاق ، خودش هم داخل اومد و به اطراف اتاق نگاه کرد : سویونگ حدود یک ساعت پیش خوابید.
یکمم موندم خوابش سنگین شه ، الان موجین پیششه.

جونگین در اتاق رو بست و روی تخت نشست : چرا اومدی اینجا؟

سهون جلو رفت و به چشمای پف کرده ی امگا خیره شد.
دستش رو نوازش وار روی گونش کشید و گفت : تازگی فهمیدم برای خواب راحت ، علاوه بر یه تخت بزرگ به یه چیز دیگم احتیاج دارم.

روی جونگین خم شد و باعث شد جونگین توی تخت یکمی عقب بره.

دستش رو روی شونه ی امگا گذاشت و روی تخت هلش داد.
جونگین که روی تخت پخش شده بود و منتظر حرکت بعدی سهون بود ، با تعجب به دور شدنش خیره شد.

سهون پشتش رفت و زیر پتو کشیدش ، عطر امگارو از پشت گردنش نفس کشید و بوسه ای روی رد مارکش زد.

جونگین غر زد : احتمالاً جنابعالی واسه بغل کردن من اومدی؟

سهون که منظور جونگینو فهمیده بود ، تصمیم گرفت یکم شیطنت کنه : بهت که گفتم!
من به جز تخت راحت به توهم نیاز دارم تا خواب آرامش بخشی داشته باشم.

جونگین اخم کرد : برای این نیاز نبود این همه راه بیای فردا تو کمپانی همو میدیدیم!

_ولی من به این زودی دلتنگت میشم!

جونگین مردد گفت : میشه لباستو...در بیاری؟

سهون خندید : برای چی؟

جونگین با خجالت زمزمه کرد : ترجیح میدم تو ارتباط مستقیم با رایحه‌ت بخوابم.

قلب سهون میخواست برای لحن کیوت و خجالتیه امگاش تیکه تیکه بشه پس از تخت خارج شد و جلوی روی امگا بالاتنشو لخت کرد.

_بسه بیبی؟

جونگین اخم کرد : بسه ، سرما میخوری.

سهون دوباره توی تخت رفت و تا تن گرم امگاش رو تو بغلش بکشه.
ولی جونگین توی تخت نشست ، تیشرت خودش رو هم دراورد و تو بغل سهون فرو رفت.

𝔽𝕠𝕣𝕖𝕧𝕖𝕣Where stories live. Discover now