❖𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 26❖

1.5K 355 116
                                    

تقریبا سه روز تمام وقت برد تا فقط به چند مشتری شاکی سر بزنه و همشون هم جواب های دست و پا شکسته از علت ناراضی بودنشون بهش میدادن.

یه وکیل میتونست به طور واضح دروغ گفتن اونارو تشخیص بده مخصوصاً اگر آدم شناس باشه.

فقط تو اون لحظه بود که جونگین دلش میخواست یه مشت سنگین تو صورت مشتری ها خالی کنه و فریاد بزنه که کی خریدتتون.

هر از گاهی سجون کمکش میکرد تا به نتایجی برسه و بتونه قبل از بازداشت شدن سهون به جرم اختلاص دادگاه تشکیل بده.
همین الان هم اجازه ی خروج از سئول رو نداشت و هر جا خارج از سئول اگر دیده میشد از اونجا به بازداشتگاه میرفت و علاوه بر جرم اختلاص ، جرم نقض قوانین هم بهش اضافه میشد.
هر چند که نیاز نداشت از سئول خارج شه چون هم مهد سویونگ اونجا بود و هم شرکت.

به ترتیب اولین قدمی که باید برمیداشت این بود که درخواست یه دادگاه فوری داشته باشه ، بعد از دادگاه و ملاقات وکیلی که احتمالاً مشتری ها گرفتن میتونست راحت‌تر به این برسه که کی میتونه خریده باشتشون.

ولی قطعاً تشکیل دادگاه برای سهون زیاد خوشایند نبود چون اینجا زندگی یه بچه بود که ممکن بود مختل شه.
و خب این برای جونگینم اهمیت داشت.

بعد از فرستاده شدن برگه ی تاییدیه دادگاه سریع به سهون پیام فرستاد :

"حکم دادگاهت تایید شده ، امروز میام اونجا"

زنگ هم نزد چون حدس میزد احتمالاً سهون حوصله ی حرف زدن باهاش رو نداره.
غافل از اینکه سهون این چند روز چقدر دلتنگ شنیدن صداش بوده.

چند دقیقه بعد از سهون پیامی بهش رسید : امروز زود میرم خونه توهم بیا اونجا.

جونگین دیگه جوابی نداد و وسایلش رو آماده کرد ، اونقدر که مشغول کارهاش بود از دوره ی هیت هم خارج شده بود.

برگه های روی میزش رو مرتب کرد و حکم دادگاه رو توی کیفش گذاشت.
وقتی هم که با ماشین به سمت خونه ی سهون میرفت سر راه اندازه ی سه نفر غذا خرید تاباهم شام بخورن.
هوا هنوز تاریک نشده بود ولی کم کم سرد میشد و از اونجایی که جونگین لباس زیادی تنش نبود یکم سردش شده بود.

وقتی به خونه ی سهون رسید دیگه تقریباً داشت از سرما یخ میزد.
با باز شدن در تو خونه پرید و پلاستیک هارو روی زمین گذاشت.
در حالی که دستاش رو دور خودش حلقه کرده بود پرسید : چرا اینقدر سرده!

سهون در رو بست و گفت : در واقع باید پرسید که تو این سرما این چه لباسیه که پوشیدی!

جونگین به این جمله توجهی نکرد چون توجهش به عطر خوب غذایی که تو آشپزخونه بود جلب شده بود.
+چی درست کردی؟ خیلی بوی خوبی میاد!

_سویونگ استیک مرغ میخواست ، بوی اونه.

جونگین به چهره ی پوکر سهون لبخند زد : عوم سویونگ خوش سلیقست!
منم غذا اوردم و حدس میزنم سویونگ اینم دوست داره.

𝔽𝕠𝕣𝕖𝕧𝕖𝕣Where stories live. Discover now