0.8

8.3K 1.5K 503
                                    

بعد از اون کاری که با جونگ کوک کردیم وقتی فهمیدم باعث شده عینک بزنه عذاب وجدان گرفتم. اون با چشماش خیلی صاف و صادق بهم نگاه میکرد و من اینطوری به اون چشما آسیب رسونده بودم

از کی اینطور ادم بد و بی‌رحمی شده بودم؟ منظورم این نیست که اون خوشگله...چون عذاب وجدان دارم اینطوری میگم

چندان چیزی نپوشیدم ، فقط پیراهن سفید و شلوار سیاه تنگی پوشیدم و بهش یه مسیج دادم ، میدونم میاد چون به این -پولم- احتیاج داشت

پدرم صاحب یه شرکت بزرگه ، برا همین از حسابش یه مقدار پول برداشتم...مطمئنم متوجه نمیشه و اگه متوجه بشه هم چیزی نمیگه

همینکه ادرس مطبی که قرار بود بریم رو فهمیدم سوار موتورم شدم ، هنوز ۱۸ سالم نشده بود و گواهینامه نگرفته بودم سمت مقصد میروندم و پیامهایی که بهم داده بود رو نخوندم

جلوی بیمارستان از موتور پایین اومدم و کلیدشو تو جیبم گذاشتم ...ژاکتی که تنم بود رو مرتب کردم و با قدمای بلندی داخل مطب شدم
به طبقه مورد نظر رفتم و دنبالش گشتم
وقتی چشمام به بدنی کوچولو که که سرشو پایین انداخته و یه پالتو صورتی تنشه خورد لبمو گاز گرفتم و سمتش رفتم
همینکه منو دید دست معلولشو داخل جیبش کرد و ماسکشو بالا کشید

جوریه که انگار ترسیده

به صورتش نگاه کردم و با دستم اروم ماسکش رو پایین کشیدم

_مشکلی نیست ، اینو نزنی هم میشه

بدون اینکه خیلی بهم نگاه کنه از جاش بلند شد
به دکتر مقدار پولی که لازم بود رو دادم و بعد ایستادم و به کوک که با سری پایین دنبالم میکرد نگاه کردم ... چون سرش پایین بود منو ندید و با سینه به پشتم خورد اما خیلی سریع خودشو عقب کشید

+متاسفم هیونگ...

با صدایی لرزون گفت و سمت اتاق رفت و منم پشت سرش داخل شدم...اتفاقی که افتاده بود رو به دکتر تعریف کردم و البته نگفتم این اتفاق تو مدرسه افتاده فقط گفتم طی اتفاقی اب نمک چشماشو سوزونده
روی مبل نشستم و با نگاهم دکتر و جونگ‌کوکی که برا شماره عینک سمت دستگاه میرفتن رو دنبال کردم

به کسی که گفته بودم زشته خیره شده بودم و به این نتیجه رسیدم که قیافش حتی با یکوچولو عیب بازهم به صورت خیره‌کننده‌ای زیبا بود

نگاهمو ازش گرفتمو خودمو با گوشیم مشغول کردم

بعد تموم شدن معاینه کاغذهایی که دست دکتر بود رو گرفتم. با جونگ‌کوک از اتاق خارج شدیم و وقتی بازوم کشیده شد سمتش برگشتم و به چشمای قرمزش نگاه کردم...
سرشو بلند کرد و لباشو از هم فاصله داد

+ممنونم هیونگ ، واقعا به این نیاز داشتم

هیچی نگفتم ، چند ثانیه بهش نگاه کردم...دستشو از بازوم جدا کردم و ایندفعه من از بازوش گرفتم و سمت بیرون بیمارستان راه افتادم
باید بریم براش عینک بخریم

وقتی سوار موتور شدیم و دستای کوچیکش دور کمرم حلقه شدن نفس عمیقی کشیدم...برای اینکه نیوفته باید بگیره... سعی کردم با این موضوع کنار بیام....
سمت یه عینک فروشی که میشناختم روندم ، من مقصر بودم و میخواستم جبران کنم ... نه اینکه خودم بخوام نه ، من فقط پشیمان بودم

+هیونگ این خوشگله ، میتونیم اینو بخریم؟

وقتی اومدیم داخل بهش گفتم سریع یه عینک انتخاب کنه و وقتی سرشو تکون داد روی یه صندلی نشستمو منتظرش بودم
و بالاخره بعد چند دقیقه یه عینک انتخاب کرده

عینکی با شیشه های گرد به صورتش زده بود....خیلی بهش میومد
لبخند کوچیکی زدم

+بخریم و زود بریم

با خوشحالی خنده ای کرد و من نمیتونم درک کنم چرا باید برا همچین چیز کوچولویی خوشحال بشه

اون واقعا ساده بود ، زیبایی خاصی داشت

فکر کردن در این باره رو تموم کردم و منتظر فروشنده شدم تا شیشه های عینکو اماده کنه
بعد ۱۵ دقیقه عینک رو از فروشنده گرفتم و سمت جونگ‌کوک رفتم

با هیجان بهم نگاه کرد و دستشو سمت عینک دراز کرد
با یه دستمو دستشو پایین بردم و بعد خیلی اروم عینکو به چشمش زدم

_این اولین و آخرین خوبی‌ای بود که برات کردم ، جئون جونگ‌کوک

اجازه نمیدم با زیباییت خرم کنی

_______________________
اهم و اینم پارت جدید گیگیلیااااا🤗
با ووت و نظرهاتون خوشحالم کنین💜💜💜

handicapé || taekook Where stories live. Discover now