Part 3⃣

404 95 2
                                    

💭 زمان حال 💭

🌹 لوهان 🌹

کلاهمو پایین تر کشیدم و عینکمو به چشمام زدم صدای منیجرم هنوز می اومد
- باشه هیونگ فهمیدم چقدر تکرار میکنی !

سرمو پایین گرفتم و با تمام سرعت از صف طویل خبرنگارای فضول و طرفدارهایی که صدایِ جیغشون کل سالن فرودگاهو برداشته بود رد شدم

توی ون نشستم و ماسک ، کلاه و عینکو برداشتم
تیشرت سفیدمو از بدنم فاصله دادم و فوت کردم
- وای خدایا چقدر گرمه

هیونگ نیم سرشو به طرف صندلی عقب ماشین برگردوند و گفت :
- امروز هوا بالای ۴۰ درجه است خیلی زود به هتل میرسیم تا زمان نهار یکم استراحت کن
سرمو تکون دادم و شیشه آب رو به لبام چسبوندم

***

چهل و پنج دقیقه تمام توی تخت ازاین پهلو به اون پهلو چرخیدم اما خوابم نبرد
بلند شدم و رفتم که دوش بگیرم

بیخوابی های این چند روزه و این سفر طولانی از آمریکا به پِکن حسابی خستم کرده بود
میخواستم رئیسو خفه کنم ، این چه برنامه ی یهویی و عجیبی بود که برام گذاشته

بعد از دوش مختصری به سرعت لباس پوشیدم
ساعتمو نگاه کردم، زمان نهار رسیده بود

وقتی آسانسور توی لابی توقف کرد با باز شدن در چشمم به تلویزیون بزرگِ توی سالن خیره موند

-ورود مدیرعامل کمپانی آریوس و چند نفر از مدیران عالی رتبه این شرکت بین المللی به پِکن نشان دهنده اهمیت این نشست برای دولت چین و...

دیگه نیازی به شنیدن نداشتم
من چقدر احمق بودم که فکرمیکردم بخت باهام یارخواهد بود ،فکر میکردم اگه اخبارو دنبال نکنم و از کسی چیزی نپرسم شاید اون نیاد یا شاید توی اجلاس نبینمش

اما اون الان تو هوای این شهر نفس میکشه و من دیگه نمیدونم چجوری باید دنبال یه راه دررو بگردم

با صدای مدیر برنامم که از انتهای سالن برام دست تکون میداد به سمت مبل های نارنجی رنگ لابی حرکت کردم ، کنارش نشستم و کتمو صاف کردم
به منو دیجیتال روی میز اشاره کرد و گفت :
- لو یه چیزی بخور تا شب کلی برنامه داریم
- منظورت از برنامه گوش کردم به سخنرانی یه سری کله گنده و غول اقتصادی سیاسیه ؟

با تعجب به واکنش عجیبم خیره مونده بود
- هیششش صداتو بیار پایین! مثلا رییس تو رو فرستاده که هم محبوبی و هم برخورد گرم و خوبی داری میدونی که چقدر این اِجلاس برای وجهه کمپانی مهمه
پوزخندی زدم
- وجهه کمپانی!!!
مبلو کمی عقب کشیدم که گفت :
- غذات چی ؟
با گفتن نگران نباش گرسنه بودن من وجهه کمپانیتونو خراب نمیکنه از میز دور شدم و به اتاقم برگشتم

***

سعی کردم آروم باشم تا همه چیز طبق برنامه ریزی ها پیش بره
لباسم ، استایل موهام ،ساعت و کفش مارکِ شرکتای اسپانسر پولدار
خب تا این جا موفق بودم و البته به کمک قرصای دکترم تونستم تا حدی ضربان قلبمو کنترل کنم
نگاهم به دست راستم افتاد
فقط مونده لرزش این دست لعنتی
روی تخت نشستم

- خدای من اگه مجبور بشم باهاش دست بدم چی ؟ قطعا نابود میشم

نفس عمیقی کشیدم و با گفتن تو از پسش برمییای لوهان به سمت دراتاق رفتم

***

تمام سالن پر از میز و صندلی بود ، این هتل برای یک اِجلاس اقتصادی زیادی تجملاتی بود حضور این همه دوربینو اصلا پیش بینی نمی کردم

سرمو بالا گرفتم و لبخند زدم ، رئیس بعضی از شرکتای شرکت کننده رو از قبل میشناختم حسابی باهاشون گرم گرفتم و دست دادم

گذاشتم خبرنگارا با خیال راحت این صحنه هارو ثبت کنن به هر حال من محبوب ترین چهره کمپانی جی بودم
امشب باید ازهنرِبازیگریم نهایت استفاده رو میکردم

بعد از خوشوبِش های معمول و معرفی افراد بهم دیگه نوبت شروع مراسم و سخنرانی مدیران بود

چشمامو سخت کنترل میکردم تا مبادا چیزی رو که نباید ببینن
"شاید اون نیاد"
این مدام توی ذهنم تکرار میشد

بیشتر زمان مراسم گذشته بود و کم کم به آخرای اِجلاس میرسیدیم که مجری بعد از سخنرانی نسبتا طولانی مدیر ارشد شرکت کینگ سخنران بعدی رو اعلام کرد

- در پایان تقاضا میکنم از مدیرعامل محترم کمپانی بین المللی آریوس رییس اوه سهون تا به عنوان آخرین سخنران به روی صحنه بیان
- پس اون اینجاست

قلبم در اختیار خودم نبود ، وحشتناک میتپید
حرفای دکترمو بیاد آوردم
نفس عمیق بکش و شروع کن به برعکس شمردن
همزمان با صدای کوبنده دستای حُضار شروع کردم

۲۰
۱۹
۱۸
۱۷
۱۶
...۱۵

هنوز چشمام بسته بود که صداش توی گوشم زنگ زد
- سلام من اوه سهون از کمپانی آریوس هستم

Swear to Love and Sin 💔 Season 1 💔Where stories live. Discover now