Song: Waves (Acoustic) by Dean Lewis
لطفا مثل دفعهی قبل ووت و کامنت رو فراموش نکنید. :)
_____اوایل پاییز ۲۰۱۹- نیویورک
_____دستم رو توی دستش میگیره و با روزنامهای روی سرش، به سمت کوچهی باریک میدوه تا شاید از این بارون ناگهانی کمی در امان باشیم.
تموم کوچه از چالههای کوچیک و بزرگ آب پوشیده شده و با هر قدم صدای پاشیدن قطرهها به هر سمت شنیده میشه. نور چراغ از خیابون اصلی به داخل کوچه تابیده و انعاکسش توی تموم اون چالههای بزرگ و کوچیک پیداست.
شبیه به من، که پر از چالههای بزرگ و کوچیکم و انعکاس نور اون توی تموم حفرهها پیداست.
وسطای کوچه میایسته و درحالی که نفس نفس میزنه به سمتم برمیگرده و میپرسه "تو این کوچه رو یادت میاد؟"
"یادم میاد لی" دستش رو میگیرم تا از اون کوچه بیرون بریم. دو سال پیش برای اولین بار من رو توی همین کوچه بوسید. درست کنار اون راهپله ی اضطراری از ساختمونی فرسوده.
دوباره وارد خیابون اصلی میشیم و بارون با شدت به صورتهامون میکوبه؛ اما فاصلهی زیادی تا خونه نمونده.
سرش رو پایین گرفته و چیزی نمیگه، فقط به قدمهاش چشم دوخته.به خونه میرسیم و سریع کلید رو توی قفل میچرخونه. روزنامهی خیس رو به گوشهای میندازه و کت خیسش رو هم همینطور. روی مبل تک نفره میشینه و سرش رو به پشتی مبل تکیه میده. چشمهاش رو میبنده و نفسهای نامنظم میکشه.
لباسهای خیسم رو عوض میکنم و با دوتا حوله توی دستهام به سمتش میرم. با یکی از حولهها مشغول خشک کردن موهام میشم و اون یکی رو دور گردنش میندازم.
میخوام از کنارش رد بشم که دستم رو میگیره و مانع رفتنم میشه "امشب برمیگردی؟"
"به کجا؟ جایی نمیرم که" با تعجب به سوال عجیبش جواب میدم.
"به اتاقمون، خیلی وقته که رفتی" و میبینم که لبخندی به لب داره و با همون لبخند توضیح میده.
"ببین لی، من هنوز رو به راه نیستم" سرش رو تکون میده.
"اصلا قدمی برای رو به راه شدن برداشتی؟" و دوباره به پشتیِ مبل تکیه میده.
"البته ..." به سمت آشپزخونه میرم تا دوتا کافی درست کنم.
"تو رفتی تا مزاحم خواب من نباشی اما حالا یک ماهه که نبودنت هرشب مزاحم منه" به سمت آشپزخونه سر میچرخونه و ادامه میده "انگار که به جز تختت چیزهای دیگهای هم هست که جدا کرده باشی"
"من نمیفهمم، منظورت چیه لی؟" و وقتی سعی دارم شیر به جوش اومده رو توی ماگها بریزم، لرزش دستهام همهچیز رو سختتر میکنه.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
POETLESS CITY | شهـرِ بـیشاعـر
Hayran Kurgu[کامل شده] [زیام] به اندازهی شعرهایی که برای تو نگفتهام و بلد نبودهام که بگویم و به اندازهی شعرهایی که شاعرانِ دیگرت برای تو سرودهاند، هنوز هم برای ستایشَت حرفهای نگفته دارم.