سـودای داشـتـن|۲

2.5K 714 626
                                    

ووت و کامنت رو فراموش نکنید.
_____

ساعت از نیمه‌شب گذشته و تو گوشه‌ی کاناپه جمع شدی. پتوت رو دورت پیچیدی و سر خودکار رو بین دندون‌هات گرفتی. به تلویزیون خیره شدی و هربار بعد از گذشت دقایق کوتاهی، چیزی توی دفترچه‌‌ت یادداشت می‌کنی.

من می‌تونستم بیشتر از این‌ها به فیلمی که علاقه‌ای بهش ندارم توجه کنم، اگر تمام توجهم معطوف به تو و دیالوگی که دقیقه های قبل شنیدم نبود.

موهات بلند‌تر از روزها و هفته‌های قبل شده و روی گوش‌هات رو پوشونده. نمی‌تونم به خودم اعتراف نکنم که تو اینجوری هم زیبایی، که همه جوره زیبایی.

وقتی که از روی کاناپه بلند میشم تا به گلدون‌ها آب بدم تو هنوز هم به تلویزیون چشم دوختی. بعد از آب دادن به گل‌های گوشه و کنارِ خونه، نوبت به گلی میرسه که توی اتاقم دارم. صدای قژ قژ پارکت باعث میشه که لحظه‌ای به پشت سرت نگاه کنی. اما فقط برای یک لحظه‌ست.

روی تخت میشینم و بعد از آب دادن به ژِربرای زردی که گوشه ی پاتختیه، آب‌پاش رو کنار تخت میذارم و به گلبرگ‌هاش خیره میشم. خیره میشم و باز هم به تو فکر ‌میکنم. به این که رگبرگ‌هاش مثل خطوط عنبیه چشم‌هاته. 

به این که چقدر باید صبر کنم؟ و چقدر میتونم؟

متوجه‌ی اومدنت نشدم اما حالا حضورت رو احساس می‌کنم.
دست به سینه به در تکیه دادی و به من نگاه می‌کنی.

" به چی فکر می‌کردی؟ " درحالی که گوشه‌ی تی‌شرتت رو بالا دادی و روی کمرت دست می کشی، می‌پرسی و من نمیدونم که چند دقیقه مشغولِ فکر کردن و خیره‌خیره نگاه کردن به اون گلدون بودم.

" نمیدونم " و دستم رو کلافه روی صورتم می‌کشم
" شاید به تو؟ " ادامه میدم و مطمئن نیستم که از کجا باید شروع کنم.

" خب؟ " و با چشم‌هایی که توی تاریکی بیشتر برق می‌زنن، به من زمانی برای هدر دادن نمیدی.

" یادت هست زمانی رو که لئون به ماتیلدا گفت « این گلدون تنها دوستمه و همیشه سبزه، ساکته و مثل خودم ریشه نداره » ؟ " *

" آره ، و ماتیلدا در جواب میگه « اگه واقعا دوستش داری توی زمین بکارش تا ریشه داشته باشه » "

به تاجِ تخت پروفیلی که فاصله ای تا زنگ زدن نداره تکیه میدم " داشتم به این فکر می‌کردم که سال‌ها از روزهایی که تلاش کردم تا تو رو توی این خاک بکارم می‌گذره. چرا احساس می‌کنم هنوز ریشه نزدی زین؟ "

نگاهت رو به سقف میدی و به لامپی که توی لوسترِ کوچیک، در حالِ چشمک زدنه خیره میشی
" شاید خاکِ این زمین مناسبِ گلت نیست، لی "

به سمت تخت میای و دستت رو به سمت گلدون دراز می‌کنی. این اتفاق بارها و بارها تکرار شده.

POETLESS CITY | شهـرِ بـی‌شاعـرWhere stories live. Discover now