PART| 2

7.1K 1.1K 98
                                    


جونگکوک نزدیکای صبح با شنیدن صدای بلندی از خواب بیدار شد.به سختی چشماشو باز کرد و به منبع صدا نگاه کرد و متوجه شد که گوشیش از روی میز افتاده.

با نگرانی گوشیرو برداشت و چکش کرد، خوشبختانه به جز ترک کوچیکی که روی صحفه افتاده بود اتفاق دیگه ای نیوفتاده بود، بیشتر اوقات گوشیش از دستش سر میخورد و میوفتاد و اون اصلا نمیتونست به فکر خرید یک گوشی جدید فکر کنه ،با خیال راحت آهی کشید و هزار بار از خودش ممنون بود که یه گارد ژله ای برای گوشیش خریده.

با ویبره رفتن گوشی با تعجب بهش نگاه کرد‌.

ناشناس:

«هی منو تنها نذار من حوصلم سر رفته.

لطفا جواب بده.

بهترین دوستم منو بخاطر دوست پسرش ول کرد رفت
اون قرار بود امشب بیاد پیش من ولی دوست پسرشو به من ترجیح داد.
لطفا بیا من واقعا حوصلم سر رفته.
شب بخیر.

(ارسال شده در 9:40 بعد از ظهر)

ناشناس:

صبح بخیر

آفتاب قشنگیه بیبی

به طلوع خورشید نگاه کن

قشنگ نيست؟

و آرامش بخش..

هنوز بيدار نشدی؟

تو بايد برای ددی بلند شی سوییتی

آه! فهمیدم چیکار کنم تا بیای.

ددی رو تصور کن دستاش از بالا تا پایین بدنتو لمس میکنه

از گردنت تا سینت و حتی اون پایین.»

جونگکوک:

«تو یه منحرفی!

مگه بهت نگفتم شمارمو پاک کن

تو تقريبا باعث شده بودی موبایل با ارزش من بشکنه.

مرتیکه مضخرف و منحرف.»

ناشناس:

«میبینم که نقشم کار کرده و بیدار شدی.

حالا ميتونم چشم بسته بگم چطور صورتت قرمز شده و کیوت شدی.

فهمیدم دیگه چجوری بیدارت کنم.»

جونگکوک:

«امیدوارم روز بدی داشته باشی‌.

و محض اطلات من قرمز نمیشم.

چون اصلا تصور نکردم دست های منحرف تو بدنمو لمس کنه.

حالا هم شمارمو پاک کن.»

ناشناس:

«ميدونی که ميتونی جلوی منو بگيری
درسته؟»

جونگکوک:

«واقعا ً ميتونم اينکارو بکنم؟
بهم ياد بده چطوری؟»

ناشناس:
«داداش تو چه قرنی زندگی میکنی؟
همه ميدونن چجور یکی رو بلاک کنن
آه? درسته يادم رفت که تو يه پیرمرد 60 ساله ای»

IT STARTED IN A WRONG SENT|| VKOOKWhere stories live. Discover now