رییس بداخلاق

Começar do início
                                    

بعد از شام ویلیام همرو برد حیاط پشتیش که یه استخر بزرگ بود و بقلش یه محوطه ی متوسط واسه نشستن و گپ و گفت زدن.
با دیدن حیاط، همه رفتن واسه خودشون جا گرفتن.. جولی که همون اول منو ول کرد رفت با چند نفر دیگه شروع کرد گفتن و خندیدن.
نمی‌دونم چرا... شاید میخواست خودم یاد بگیرم دوست پیدا کنم، مثل بچه ها!
و تنها کاری که نمیتونستم بکنم همین بود!

همه جا گرفتن و من یه گوشه وایستاده بودم... جاییم نبود که بشینم.
خودمو بغل کردم و زل زدم به آب استخر که یکیو کنارم احساس کردم‌..
- چرا تنهایی؟
فیک ترین لبخند دنیا رو زدم:
- تنهایی راحت ترم.
- اوه.. نه رییس کل مجلسه! بیا پیش بچه ها!

رفت جلو و منم با هوف زیر لبیم پشتش راه افتادم و یه گوشه ایستادم.
بلند رو به همه گفت: خب... کیس کارت، پانتومیم یا پاسور؟

یکی از بچه ها بلند گفت: "شنا"
و همه بلند خندیدن..

ویلیام: کیس کارت موافقین؟
همه موافقتشونو اعلام کردن.

من : کاملا در اشتباهین اگه فکر میکنین که امشب من کیس کارت بازی می‌کنم!
ویلیام: رییس امشب باید کیس کارت بازی کنه، درست میگم؟!؟
- ببلههههه
از صدای جمع لپام قرمز شد. یکی نیست به جولی بگه " تو چرا بلند تر از همه داد میزنی؟؟ "

ده دقیقه بعد همه گرد نشسته بودیم و یه کارت قرمز بین دهنامون رد و بدل می‌شد. ازین بازی متنفر بودم...
آخه چرا آدم کسیو که نمی‌شناسه باید ببوسه؟!
سمت راست ویلیام نشستم.
ویلیام کارتو گذاشت رو دهنش و از سمت چپ شروع کرد..
سمت چپش کامیلا بود.
کارت چرخید و چرخید و تا جولی خواست کارتو بده به سَم، کارت افتاد و صدای خنده ی همه بلند شد.
جولی از سم بدش میومد و حالا باید اونو می‌بوسید! بلند خندیدم..
خب، به هر حال دوستم بود ولی اذیت کردنش خیلی حال میداد.

در کمال تعجب بوسیدش و بعدش به من نگاه کرد و ابرو هاشو داد بالا.
صورتم و جمع کردم انگار یه چیز چندش دیده باشم.

کارت چرخید و وقتی ویلیام خواست بده به کامیلا ، کامیلا از قصد انداختش اونور و لباشو گذاشت رو لبای ویلیام و طبق معمول صدای جمع بلند شد.
زل زدم به چمن زیر پام.
اصن به من چه؟!

دوباره از جولی شروع شد و چرخید و چرخید. کارت اومد رو لب من.
گذاشتمش رو لب ویلیام که یهو کارت افتاد!
- اووووووو

یعنی انقدر دیدن بوسیدن رییسشون واسشون جذاب بود؟!؟

ویلیام با خنده بهم نگاه کرد. الان چیکار باید بکنم؟!؟ باید این موجود و میبوسیدم؟؟ ابدا..!

رفتم جلو و لپشو خیلی آروم و سریع با کمترین تماس لبم با صورتش، بوسیدم.
جولی گفت: نه دیگهه! داری جر زنی میکنی!

با خنده شونه هامو انداختم بالا.

اون شب بعد از سه چهار سال، بلاخره درست و حسابی خندیدم...
وقتی رفتیم داخل گوشیمو چک کردم که پنج تا میس کال از پیتر رو صفحش افتاده بود..

•Sofia• Onde histórias criam vida. Descubra agora