جونگ کوک ماله من

10.2K 1.3K 1.2K
                                    

Ready...set...and begin😉

تهیونگ... ...تهیونگ؟!...هی...صبر کن…تهیونگ!

پسر امگا بدون اینکه توجهی به فریادهای  جونگ کوک بکنه با دلشکستگی از سالن بیرون زد.

باد سرد مستقیما به صورتش می خورد و همه چیز رو ازاردهنده تر می کرد. سرما رو با تمام وجودش حس میکرد و لباس نازکی هم پوشیده بود، به هیچ وجه کمکی نمی کرد.

با کشیده شدن دستش ، ناچار از حرکت ایستاد و به عقب برگشت.

اصلا انتظار نداشت جونگ کوک وسط مراسم بیرون بزنه و دنبالش راه بیفته. دقیقا چرا باید واسش مهم باشه که تهیونگ چه احساسی داره وقتی به همین راحتی جلوش، اون دختره ی بی خاصیت رو لونا و همسرش معرفی می کنه!!!؟

-ولم کن!!

تهیونگ زیر لب غرید ولی الفا  بی توجه به تقلاهای تهیونگ اون رو به خودش نزدیک تر کرد.

با دست هاش لپ های یخ زده و قرمز شده از سرمای تهیونگ رو قاب گرفت و با بالا اوردن چونه اش مجبورش کرد به چشم هاش زل بزنه.

تهیونگ با لجبازی مردمک چشم هاش رو پایین نگه داشته بود و از نگاه کردن به جفتش خودداری میکرد.

هرم نفس های داغ و تند شده ی جونگ کوک به خاطر دویدن طولانی، توی صورتش می خورد و حس خوبی بهش میداد اما این باعث نمی شد بیخیال ناراحتی عمیقیش بشه.

+قسم می خورم...به تمام چیزهایی که واسم با ارزشن، تهیونگ من کوچکترین اطلاعی از این موضوع نداشتم!!!

با ندیدن واکنشی از سمت پسر چشم سبز، هوف کلافه ای کشید و چشم هاش رو با درد روی هم فشرد.

رابطه ی نصف و نیمه با جفتش با این حرکت مزخرف مادرش در استانه ی فروپاشی بود و اون هیچ ایده ای نداشت که دقیقا چه طوری باید تهیونگی  رو که حتی بهش نگاه هم نمیکرد، راضی کنه که خودشم از این مسئله کوچیکترین اطلاعی نداشته!

+تهیونگ لطفا!!!

پسر کوچکتر همچنان با لجبازی به پایین خیره بود و چاره ای دیگه برای جونگ کوک باقی نذاشت. نمی دونست ایا میتونه با وجود باند ناقصشون بازم روی صدای الفاش حساب کنه یا نه اما در حال حاضر تنها راه به نظر می اومد.

+به من نگاه کن امگا!!!

تهیونگ با احساس فشار ناگهانی روی بدنش بی اختیار سرش رو بالا گرفت.

ناله ای دردمند از بین لبهاش خارج شد و با ناراحتی به جفت بزرگترش زل زد.

در واقع جونگ کوک مجبور شده بود برای جلب توجه تهیونگ، از صدای الفاش کمک بگیره که البته به نظر می رسید مفید بوده!

(نمی دونم تا چه حد با مسائل امگاورس اشنایی دارید...اما وقتی یه الفا جفتش رو مارک کنه، گرگ اون فرد روی گرگ جفتش تسلط پیدا میکنه...و این مسئله برای جونگ کوک که یه خون اصیله چیزی دو برابره و برای کل افراد پکشه، بحثم راجع به افرادی هستن که تحت سلطه ی الفان وگرنه داستان اونجوری نیست که مثلا جونگ کوک هوار کنه وزیر یانگ موش بشه!)

POLYMERICWhere stories live. Discover now