وارد اتاقش شد کیفش رو روی صندلی گذاشت و روی تخت پرید مگه چیکار کرده بود که تهیونگ اونقدر ناراحت بوده ؟

نکنه بخاطر اینه که موهاشو اون مدل که تهیونگ دوست داره حالت نداده ؟ یا نکنه بحاطر اینکه اون کفشه که تهیونگ ستشو داره نپوشیده ؟

پوفی کشید و سرشوووووو تو بالشت فرو کرد

+ هعییییییی نمیخوامممممممممم چه بدونممممممممم

_ چته ذلیل مرده ؟

+  هیچی !

_ تبریک میگم پسرم عقل نداشتشم از دست داده

+ مرسی از تبریکت اوما ....... میرم حموم

بلند شد و لباساش رو در اورد و زیر دوش رفت شاید اینجوری میتونست ذهنشو باز کنه ..... نکنه بخاطر سادگیش باشه ....... چطوری موهاشو رنگ کنه ؟ اینجوری تهیونگ میبخشتش ..... همینه !

تهیونگ بی حوصله وارد خونه اش شد و کارای روزمره اشو انجام داد و بخواب رفت و سعی کرد احمق نشه به خرگوشش زنگ نزنه و توی همین جنگ با خودش بخواب رفت

صبح از خواب پاشد و بی حوصله کاراشو کرد و به ایستگاه اتوبوس رفت و روی صندلی نشست ..... جونگ کوک نبود ..... جونگ کوک منتظرش نبود

همین دو جمله برای بهم ریختنش کافی بود و حالا تهیونگ به مجسمه ایی تبدیل شده بود که حال همه رو بهم میزد

وارد مدرسه شد و تنها سناریویی که به فکرش نرسیده بود این بود جونگ کوک موهاشو شرابی کرده باشه و یه عالمه دختر دورش جمع شده باشن و براش غش و ضعف برن

کنترل خودش رو از دست داد وارد جمعیت شد و دست جونگ کوک رو گرفت و از به طرف پشت بوم دنبال خودش کشوند و صدای هووو و اعتراضای دخترای هرزه ی اونجا رو به کتفش گرفت

جونگ کوک رو به جلوش پرت کرد و با چشم هایی که ازش خون چکه میکرد سر تا پای جونگ کوک رو انالیز کرد امروز به طور عجیبی تیپ زده بود ..... تیپ مورد علاقه ی تهیونگ !

‌_ براچی موهات رو رنگ کردی ؟ دوست داری فاحشه باشه ؟ از اینکه هرزه ها نگات کنن لذت میبری ؟

+ تهیــــ

_ دارم حرف میزنم

+ خفه شو فقط خفه شو نمیخوام صدات رو بشنوم .... من ... من دلیلی برای ناراحتیت پیدا نکردم گفتم شاید بخاطر ساده بودنمه برا همین بخاطرت خودمو شبیه هرزه ها کردن تا تو منو ببینی

حالای توی عوضی جلوم وایسادی و بهم لقب هرزه میدی ؟ خیلی جالبی جناب کیم تهیونگ

و جلوی پای تهیونگ تفی انداخت و از پله های پشت بوم پایین اومد ..... بلاخره قرار نبود همیشه تهیونگ برنده باشه اگه اشتباه کرده بود عذر خواهیم کرده بود پس دلیلی برای رفتار بچگانه تهیونگ باقی نمیمونه

تهیونگ بعد از جمع کردن فکش از زمین جمع کرد و دنبال جونگ کوک رفت و پشت سرش جوری داد زد که به همسایه ها هم حرفش رسید

_ هنوزم نفهمیدی ؟ اون دوتا پسر کی بودن ؟ چرا موهاتون به طرز احمقانه ایی ست شده ؟ چرا حس میکنم ماله من نیستی ؟ چرا ؟

+ چی داری میگی بم بم و یوگیوم چندین ساله با من دوستن چرا بهشون حسودی میکنی ؟

_ جالبه بهم حسودم میگی ؟ خیلی پرویی

+ بهم اعتماد نداری ، حسودم هستی ، نمیخام  :(

به طرف کلاس رفت و کل روز تهیونگ رو مجبور به منت کشی از خودش که در اخر بخاطر اینکه اون زوج عیجب دعوتشون کرده بودن اخر هفته خونشون اشتی کردن

~~~~~~~~

ببخشید میدونم تازگیا کمه و بیشتر از هزارتا کلمه نمیشه ولی من از وسط امتحان دارم میام و دوساعت دیگه میش بیست و چهار ساعت که بیدارم پس کوتاهی یا غلط املاییشو به بزرگی خودتون ببخشید
بوص پس کله همتون

💫 Please calm me down 💫Where stories live. Discover now