part 21

2.8K 543 216
                                    

قسمت بیست و یکم

به اخبار فوری و عجیبی که به دستمون رسیده توجه کنید

مجری زن نفسی گرفت و درحالی که سعی در کنترل هیجانش داشت به سختی گفت

بابوچکا بعد از گذشت دوماه پیدا شد ، پسر نوع سه ی کره ای پارک جیمین ، صبح روز سه شنبه توسط خون اشامی اهل اوکراین به ساختمان کیسه ی خون فرستاده شد، فرد مذکور به زودی مورد بازجویی قرار خواهد گرفت، تا دلیل اصلی این کار وی مشخص گردد، اما گویا دلیل اصلی این عمل تحت تاثیر قرار گرفتن به خاطر قانون شهردار بوده

درحال حاضر و تا اطلاع ثانوی، تمام راه های ورود به کاخ کیسه ی خون بسته است و به دلیل محرمانه بودن اتفاقات، اخبار دیگه ای به دستمون نمیرسه...شهردار سوبایانین مشغول برسی و اجرای جلسه در این مورد هستن، تا اخبار بعدی خدانگهدار

*******
(فلش بک دوازده ساعت پیش)

_ جیمینا...برمیگردم باشه؟ فقط...گریه نکن

دستش رو پس زد و با گریه سعی در باز کردن در ماشین داشت ، اما با در قفل شده روبرو شد

+ نادزیا، نکن...تورو خدا...من توی اون جهنم میمیرم

صورتش رو با دست قاب گرفت و با انگشت شصتش اشکهاش رو پاک کرد

_ اگه بمونی وارد یه جهنم دیگه میشی...من و ببین بابوچکا...من هیچ وقت این و به کسی نگفتم، شاید اگه کسی این و بهم بگه پوزخند بزنم و بگم دهنت و ببند و این چیزا به من نمیخوره ولی....

سرش رو بلند کرد و با چشمهای اشک الود بهش زل زد جیمین نمیتونست چیزی که میبینه رو باور کنه جیهوپ واقعا داشت گریه میکرد؟

_ من...بدون تو میمیرم...من نمیتونم لمست نکنم، نمیتونم نگاهت نکنم، نمیتونم عطری بجز بوی تورو بخوام، نمیتونم به بوسیدن کسی جز تو فکر کنم...

در حالی که اشکش فرو میریخت با لحن اشفته و عصبی ای گفت

_ مردم بهش میگن مریضی، میگن عشق مریضیه، ولی من صدو هفتاد سال بود که مریض بودم، من با تو نفس کشیدم، با تو میتونستم شبا بخوابم...برای من عشق درمانه...تو...درمان منی

جیمین با دهان باز و اشکهای خشک شده نگاهش میکرد، اولین اشک جیهوپ از چشمش فرو ریخت

_ من قوی نیستم...خیلی میترسم...از اینکه نداشته باشمت میترسم، از اینکه اون عوضی دستش بهت بخوره میترسم...جیمینا...

جیمین دستش رو روی صورت جیهوپ گذاشت و اشکهاش رو پاک کرد با بغض گفت

+ نادزیا...تو امید منی ، میشه گریه نکنی؟

بوسه ای به کف دست جیمین زد و کف دستش رو بویید سرش رو بلند کرد و نگاهش کرد

_ فکر میکردم در ازای جون تهیونگ تورو بخواد، ولی فهمیدم نمیتونه چون راه ها بسته اس، نمیتونه تورو داشته باشه...بهم گفت باید برت گردونم به کاخ، تا تهیونگ زنده بمونه

Moscow | Hopemin CompletedWhere stories live. Discover now