Special Chapter

3.1K 680 398
                                    

اره دیگه، چپتر اخره و این حرفا =)کصشرای چپتر بعدمو بخونین می خوام بهتون یه خبر خیلی خوب بدم هاح. 

خلاصه که چپتر اخره، کم کاری نکنین...

--

یک روز معمولی دیگه در خونه ی تاملینسون-استایلز آغاز شده بود و لویی، پر انرژی از خواب بیدار شد.

هری هنگامی که وارد آشپزخونه شد گفت:"هریس قبلا هم بهت گفتم. باور کن اگه خود ارضایی کنی کور نمی شی." موبایل به گوشش چسبیده بود و همچنان چایی هم می خورد.

هری با دیدن لویی با معذرت خواهی لبخند زد و یک لیوان چایی که قبلا آماده کرده بود رو بهش داد.

لویی خندید و گونه ی هری رو بوسید.

هری در حرفه ی خودش خیلی خیلی موفق بود. حتی به عنوان یه روانشناس جنسی حرفه ای، چند تا از سلبریتی ها رو هم ویزیت کرده بود. البته لویی خیلی درباره ی این قضیه مطمئن نبود... مخصوصا وقتی که بعضی از پاپارازی ها واسه عنِ یه بازیگر هم خودشونو جر می دادن!

ولی مسلما برای موفقیت همسرش خوشحال بود و غیر از این، هیچ چیز اهمیت نداشت.

هری ادامه داد:"بله متوجه می شم اینو توی اینترنت خوندی و—" یک دفعه ساکت شد. به نظر می رسید فرد پشت تلفن حرف هری رو قطع کرده و خودش داره ادامه میده. چهره ای تقریبا در هم رفته بود.

و بعد از این حجم از نفهمی فرد مقابل آه کشید.

"اگر هر چیزی که تو اینترنت می خوندی درست بود و جواب می داد، اون وقت من بیکار بودم و شغلی نداشتم."

لویی قبل از اینکه چایی اش رو بنوشه پوزخند زد. مراجعه کننده های هری بهترین تفریح صبحگاهی بود که یه نفر می تونه داشته باشه.

هری قبل از اینکه تماس رو قطع کنه گفت:"هفته ی بعد همون زمانی که همیشه میای، بیا." و بعد لیوان چایی اش رو در یک حرکت روی میز گذاشت.

لویی با یه لبخند کوچیک پرسید:"حالت خوبه؟"

هری سرش رو تکون داد و بعد از لحظه ای در حالی که به لویی نزدیک می شد بهش لبخند زد. لب هاش رو نرم و آروم بوسید و لویی چشم هاش رو بست.

اون ها به آرومی از هم فاصله گرفتن و به هم لبخند کم رنگی زدن.

زندگی مشترک واقعا بهشون می اومد.

هری چشم هاش رو با ناامیدی چرخوند و برای لویی توضیح داد:"من خوبم فقط یدونه مراجعه کننده هست که سعی دارم بهش کمک کنم. باورت میشه بعضی از مردم هنوز هم معتقدن سکس و خود ارضایی چیز بدیه؟"

همه می دونستن که مردم اطلاعات علمی زیادی از سکس ندارن و این بخاطر اینه که کسی بهشون اموزش های کافی رو نداده...

Wanted Housemates [L.S](Persian Translation)Where stories live. Discover now