[8.]

4.2K 810 837
                                    

ووت و کامنت فراموش نکنین XX

------

لویی می دونست که دیگه نباید کار هاش رو عقب بندازه و قبل از اینکه النور اخراجش کنه  بره سر کار! ولی مشکل اینجا بود که اصلا نمی تونست تمرکز کنه.

لویی معمولا آدم خیلی خلاقی بود و به عکاس ها ایده های خوب می داد... 

النور مالک یکی از بزرگ ترین شرکت های تبلیغاتی در لندن بود که از تمام نقاط جهان مشتری داشت. النور ممکن بود از نظر قیافه یه دختر معصوم و گوگولی به نظر بیاد، ولی پشت اون چهره ی خوشگل یه روحیه ی کاری و سر سخت بود که اونو تبدیل به مدیر کل شرکت کرده بود. با این اوصاف لویی می دونست اگر هر چه زودتر نره سر کار و پرونده ی اون یارو ارمنیه رو تموم نکنه، النور با یه گیوتین میاد سر وقتش.

پس اره. لویی الان توی شرکته و قراره از بین فوتوشات هایی که رو به روش قرار داره یکی رو انتخاب کنه.

زیر لب و با بی حالی زمزمه کرد:"بخاطر همه ی اون روز هایی که با گشادی گذروندم، اینو انتخاب می کنم."

لویی انقدر درگیر افکارش بود که متوجه نشد یک نفر در دفترش رو باز کرده و اومده تو

النور با کنکاوری پرسید:"خسته ای یا افکارت خیلی پریشون و قاطی پاتیه؟" لویی بخاطر دیدن النور توی دفترش سورپرایز شد و سعی کرد خودش رو جمع و جور کنه.

فوری شروع کرد به جمع وجور کردن میز کارش و آشغال ها رو ریخت زیر میز. واقعا نمی دونست چرا داره اینکارو می کنه و اصلا دوست نداشت به این فکر کنه که زیر میز سطل زباله  نیست "اوه النور! تو اینجا چیکار می کنی؟"

النور چشم هاش رو چرخوند و دوباره به لویی نگاه کرد.

"من اینجام چون تو به جای اینکه سر بقیه کارمندا داد بزنی و یک سره غرغر کنی ساکت تو دفترت نشستی و به دیوار زل زدی. راستشو بگو لویی دقیقا چته؟"

لویی نگاهش رو از النور گرفت."هیچی."

البته که لویی توی شرکت یه دراما کویین نبود. حالا شاید یکم جنده بازی در می اورد ولی اصلا این جوری که النور می گفت نبود.

"چه بلایی سر کارمند مورد علاقه ی من اومده. من دوست ندارم تو عین افسرده ها به یه نقطه روی دیوار زل بزنی." النور اومد کنار لویی و با اون دامن کوتاه و تنگش روی میز لویی نشست. لویی حتی یه نگاه هم به رون های برهنه ی النور ننداخت چون چیز جدیدی نبود. اون بار ها و بار ها النور رو لخت دیده بود...  لویی گیه. در حقیقت لویی خیلی گیه و تمام.

"من فقط دارم به مسائل مسخره ای که جدیدا ذهنم رو درگیر کرده فکر می کنم."

النور ابرو هاش رو بالا و پایین کرد."این نشون میده یه مرد جدید اومده تو زندگیت!"

Wanted Housemates [L.S](Persian Translation)Where stories live. Discover now