Wrong revenge(3)

3.3K 602 21
                                    

- دستگاه مشترک مورد نظر در دسترس.....

"آااه خدای من نمیدونم کدوم گوریه که گوشیش آنتن نمیده!"
همونطور که طول خونه رو با قدماش وجب میکرد و گوشی به دست با این و اون تماس میگرفت، با عصبانیت غرید.

- ببینم به همه دوستا و همکلاسیاش زنگ زدی؟!
آقای جانگ که سعی میکرد با لحنش بقیه رو هم به آرامش دعوت کنه،پرسید.

ساعت ۲شب بود و تاحالا نتونسته بودن خبری از بکهیون پیدا کنن...
وقتی شیومین بهش زنگ زد و گفت که بک از اولش هم کنارش نبوده و ناچارا دروغ گفته تقریبا به مرز سکته رسیده بود! چون اصلا سابقه نداشت که بکهیون اینطور همه رو بی خبر بزاره یا دروغ بگه!
و مشکل اصلی هم این بود که به تمام کسایی که امکان داشت بک پیششون باشه زنگ زده بودن از ناچاری حتی به مدیر مدرسه شون(!) البته اونم اطمینان داده بود که از بقیه معلما میپرسه و در صورت پیدا کردنش بهشون خبر میدن!

و حالا یه پدر عصبانی با یه مادر شدیدا مضطرب همراه با همسایشون ،آقای جانگ، دور هم نشسته بودن و از بی خبری داشتن سکته میکردن!
البته در این میان یه برادر نگران و خشمگین هم وجود داشت که هر دقیقه به دقیقه به گوشی بک زنگ میزد تا بلکه بتونه جوابی بگیره...

- جونگده! دقیقا بگو بک بهت چی گفته بود؟

جونگده چشماشو بست و نفس عمیقی کشید این لحن پدرش از همه چی تو دنیا براش ترسناک تر بود.

- خب ...اون چیز خاصی بهم نگفت!..یعنی فقط گفته بود که امشب رو با شیومین برنامه دارن و تو خونشون میمونه!...ه-همین!

اب دهنشو قورت داد و با سر پایین منتظر پرخاش پدرش شد!

- و تو هم بدون هیچ تاملی قبول کردی ؟؟تو از وضعیت ما خبر نداری؟

- آخه بابا من از کجا بدونم...من..من شیومین رو میشناسم دوست صمیمی بکهیونه و فکر کردم مشکلی نیس پیش اون باشه و-

آقای بیون ناگهان از روی مبل بلند شد و صداشو بالا برد:" و چی جونگ؟ ها؟ الان پیش شیومینه بنظرت؟؟اون پسر هم دروغ گفته و تو هم بهش اعتماد داری؟"

آقای جانگ بلند شد و روبروی بیون قرار گرفت:"هی آروم باش باشه؟ جونگده تقصیری نداره...الان هم که اتفاقی نیوفتاده شاید کار داره و یا...کارش طول کشیده یکم دیگه منتظر میمونیم هوم؟"
میدونست داره چرت و پرت میگه ولی تو این شرایط واقعا چطوری یه پدر نگران رو میتونست آروم کنه؟

- آقای جانگ زنگ بزن پلیس !دارم از نگرانی میمیرم... بهتره اونا پیداش کنن...

-نه خانوم چه پلیسی!؟ تا صبح صبر میکنیم ببینیم چی میشه..اگه خبری نگرفتیم اونوقت به پلیس میگیم دنبالش بگردن!
جانگ خطاب به خانم بیون گفت و درحالیکه به آشپزخونه میرفت تا دوتا آب قند درست کنه اشاره کوچیکی به جونگده کرد که اونم همراهش بره...

Wrong Revenge [Completed]Unde poveștirile trăiesc. Descoperă acum