7

727 172 173
                                    

ادم تنها حتی به خودش هم یاداوری نمیشود..
-------------

louis

در خانه را محکم میبندم و با قدم هایی بلند وارد میشوم..میشل با دیدنم بلند میشود و دنیل هم پشت سرش روی پا می ایستد و دست میشل را میگیرد..همانطور که نفس نفس میزنم جلوتر میروم و رو به روی میشل می ایستم..

کمی نگاهش میکنم و بعد دستم بالا می اید و محکم در گوشش میخورد..سرش کج میشود سمت راست و دستش ناباورانه روی گونه اش قرار میگیرد..

دنیل دستش را جلوی دهانش میگیرد و معترضانه صدایم میکند..اما من فقط تمام ان چندساعت بی خبری جلوی چشمانم رژه میرود و عصبانی تر میشوم..
-کدوم گوری بودی تا الان؟

تغییری در حالت میشل ایجاد نمیشود..همانگونه که دستش روی گونه اش است به جایی روی زمین خیره شده و چیزی نمیگوید..بازویش را میگیرم و تکان ارامی میدهمش..
-جواب منو بده میشل.

با مکث کوتاهی،چشمانش ارام می ایند بالا و به من نگاه میکند..مردمک چشمانش میلرزند و پلک هایش کمی خیس میشوند..
+تو خیابون راه میرفتم.حواسم از ساعت پرت شد.

حس میکنم تمام وجودم گر میگیرد..صدایم را بلند میکنم و میپرسم..
-تو خیابون راه میرفتی و حواست پرت شد؟اره؟

یک قطره اشک میچکد روی گونه اش و با صدای لرزانی میگوید..
+با کیت بودم.اگه باورم نداری میتونی زنگ بزنی ازش بپرسی.

بازویش را محکم رها میکنم و قدمی به عقب می ایم..عصبی چنگ میزنم به موهایم و دست دیگرم را میزنم به کمرم..چرا به عقلم نرسیده بود با کیت تماس بگیرم؟
-چرا هرچی زنگ زدم بهت جواب ندادی؟اون گوشی بی صاحاب و برای چی داری پس؟؟

دستش از روی گونه اش سر میخورد پایین و سرش را می اندازد پایین..چیزی نمیگوید..دنیل چند قدم جلو می اید و دستم را میگیرد..
+بشین لویی.بشین برات یه لیوان اب بیارم.الان عصبانی ای نمیفهمی داری چیکار میکنی.

دستم را از دستش میکشم بیرون و بلند میگویم..
-اتفاقا میفهمم دارم چیکار میکنم دن.

رو میکنم به میشل.
-فقط یبار..فقط یبار دیگه میشل..اگه تکرار بشه..

با بغض میپرد وسط حرفم..
+چیکار میکنی؟ایندفعه محکمتر میزنی تو گوشم؟

مکث میکند و چشمانش پر تر میشوند..
+باید بازم بهت یاداوری کنم که من بچه پنج ساله نیستم که بخوای کنترلش کنی؟اصلا حالا که فکر میکنم میبینم من کار بدی نکردم.فقط خواستم مثل هم سن و سالام رفتار کنم..فقط خواستم یبار مثل خودم باشم..

اشکی روی گونه بر جسته اش میچکد و ادامه میدهد..
+همون خودی که تو نمیذاری باشم.همون کسی که تو داری با دستات خفه ش میکنی بابا..

لب هایم را روی هم فشار میدهم..من نگذاشتم خودش باشد؟من فقط خواستم هرجا میرود به من تلفن کند..من دارم خفه اش میکنم؟
به سمتش میروم که قدمی میرود عقب..
+میخوای بدونی چرا نیومدم خونه؟

Words[L.S]Where stories live. Discover now