63

752 110 116
                                    

Third person

+بگیرش.

میشل نگاهی به آدلر می‌اندازد و سپس لیوان یک بار مصرف را از دستش میگیرد. به بخاری که از لیوان بیرون میزند چشم میدوزد و چیزی نمیگوید.

آدلر کنارش مینشیند و پاهایش را دراز میکند.
+یه عالمه جاهای قشنگ برای سر قرار رفتن هست. حتما باید کنار خیابون رو جدول بشینیم؟

میشل لبخندی میزند و با پشت دست ضربه آهسته‌ای به پای آدلر میزند..
+پاهات رو جمع کن یه وقت ماشین رد میشه لهشون میکنه.

آدلر با شگفتی هینی میکشد و به سمتش خم میشود. صورتش را در نزدیکی صورت میشل نگه میدارد و با هیجان میپرسد.
+میشل تاملینسون نگرانم شده؟

میشل چپ چپ نگاهش میکند و با دیدن حالت صورتش نمیتواند جلوی خودش را بگیرد. به خنده می‌افتد و پیشانی پسر را با دو انگشت وسط و اشاره به عقب هل میدهد..
+مسخره نشو.

آدلر آهسته میخندد و عقب میرود. دست آزادش را وارد جیب کاپشنش میکند و پاهایش را کمی جمع میکند تا نکند خدای نکرده به حرف زیبایش بی‌توجهی کرده باشد.

هر دو جرعه‌ای از قهوه‌شان را مینوشند و به رد شدن ماشین‌ها خیره‌اند..
میشل سکوت را دوست داشت و حالا که کنار آدلر بود این سکوت را بیشتر دوست داشت..
+حالت خوبه؟

آدلر میپرسد و باعث میشود میشل نگاهش کند. لبخند کوچکی میزند و هومی میکشد..
+چرا نباشم؟

آدلر زانوهایش را کمی از هم فاصله میدهد و دوباره به هم میچسباند.
نگاهش را در اطراف میچرخاند و شانه‌ای بالا می‌اندازد.
+همینطوری.

میشل هنوز نگاهش را از او نگرفته بود. لبخندش بیشتر رنگ میگیرد و برای به زبان آوردن‌ حرفش، تمام جراتش را جمع میکند.
+کنار تو حالم خوبه.

آدلر کمی مکث میکند، حتی مطمئن نبود درست شنیده یا نه.
به چهره‌ آرام دختر خیره میشود و حالا مطمئن بود که درست شنیده.
+مهم نیست چی بشه، مهم نیست قلبم چقدر آشفته باشه، مهم اینه وقتی کنارمی حس میکنم همه چیز درست شده و هیچ مشکلی وجود نداره.

میشل ادامه میدهد و این بار روی لب‌های آدلر هم لبخند پررنگی مینشیند. کمی نگاهش را روی چهره میشل میچرخاند و در آخر به چشم‌هایش زل میزند.
+میتونم ببوسمت؟

با سوال صریحش، لبخند کمی از لب‌های میشل رنگ می‌بازد. حس کرد تمام وجودش را برق گرفته.
چند بار پلک زد و قبل از اینکه بتواند چیزی بگوید، بوسه کوتاه و سریعی روی لب‌هایش زده میشود.

نگاهش به روبه‌رو خشک میشود. آدلر که به سرعت عقب کشیده بود، نگاهش را میدزدد و می‌ایستد. خاک پشت شلوارش را به صورت نمایشی پاک میکند و صدایش را صاف میکند.
+میرم لیوان‌ها رو بندازم سطل آشغال.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Mar 24, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Words[L.S]Where stories live. Discover now