اينجا نشونه اي از كس ديگه اي نيست جز در اتاق مشكوك ليام كه بستست و زين هيچ ايده اي نداره ازينكه چرا اون در بستست اما چي ميشد اگه ميرفت و خيال خودش و راحت ميكرد،اصلا زين چرا بايد خيالش راحت باشه كه كسي تو خونه ليام نيست؟چه مرگش بود؟

ليام وارد اتاق شد و چايي خودش و قهوه زين رو روي ميز گذاشت،كنار زين نشست و كاغذارو از دستش گرفت

+خب مثل اينكه تو فقط طرح اوليه كشيدي من بهت گفتم ميخوام دو طبقه باشه راستي؟بين دو طبقم پله مارپيچ داشته باشه

-اون قابله اضافه شدنه تو نقشرو ببين الان اين نماي بيرونه...

صداي خروپف از اتاق ليام مياد كه باعث ميشه زين ساكت شه زين با تعجب ساختگي به ليام نگاه ميكنه ليام استرس ميگيره و نميدونه چطوري بايد بپيچونه.

+يكي از دوستام شب اينجا ميخوابه يعني خوابيده و بيدار نميشه.

-اولش گفتي كسي اينجا نيست و منتظرش نبودي.

+دليلي نداشت بهت بگم كي اينجاست و كي نيست.

-باشه،ميل خودته اقاي پين به من مربوط نيست ولي دروغگويي ادم قشنگي ازتون نميسازه.

ليام نميدونه چرا حس بدي بهش دست ميده اون داشته چي ميكرده؟اون با زندگيش چيكار كرد؟

بلند ميشه و سيگارشو از تو جيبش در مياره با سر به زين اشاره ميكنه كه دنبالش كنه.

زين دنبال ليام ميره تا اينكه وارد بالكن ليام ميشه هيچكس نيست و شب از همه طرف خودنمايي ميكنه ليام ميشينه و سرشو به ديوار تكيه ميده سيگارشو ميكشه در حالي كه چشماش بستن.

+تا حالا خيلي درد كشيدي؟

-(زين ميفهمه ليام نياز داره حرف بزنه)جسمي يا روحي؟

+هردوش

-ادمايي كه درد نميكشن وجود ندارن ليام همه ما هر روز و هر لحظه از زندگيمون داريم درد ميكشيم يه روز اين درد شيرينه و باعث ميشه نفهميش يه روز دردناكه و عذابت ميده!

+وقتي يكي عصبيه و هميشه به همه ميپره همه مقصر ميدوننش تو هر چي ولي هيچكس دنبال مقصر بد شدن اون ادم نميگرده.

-اتفاقي افتاده؟ببين ميدونم من نزديك نيستم بهت ولي شايد بتونم حرفاتو بشنوم.

+اخرين باري كه يكي خواست حرفامو بشنوه اگه يكي و ميكردم الان بچم دوازده سالش بود.

-نميتوني احساسات لطيف و ذهن پاك داشته باشي كلا فكر ميكنم ليام

+تا وقتي بهت اجازه ندادم منو با اسم صدا نكن.

-اجازه ميدي به اسم صدات كنم؟

+نه.

زين از رفتار ليام هم خندش ميگيره هم يكم ميرنجه اون طوري رفتار ميكنه انگار زين و تحت كنترل بايد داشته باشه و زين ازش كمتره ولي زين موقعيت و درك ميكنه و به دل نميگيره.

زين بلند ميشه و از بالكن خارج ميشه كاغذاشو بر ميداره وشروع ميكنه به سر و كله زدن باهاشون ليام از بالكن نگاش ميكنه كه چطوري اون همه حواسش به برگه هاست خودشم هيچ ايده اي ازينكه چرا با زين حرف زد نداره اون تنها بود و زين قابل اعتماد به نظر ميرسيد.

ليام بلند ميشه و به سمت زين ميره تا طرحاش و ببينه با ديدن طرح جديد زين ميفهمه واقعا كارش و خيلي خوب بلده

با اينكه نماي بيرونه خونه جديد ليامه ولي ليام واقعا خوشش اومده و نميدونه چطوري بگه اينو به زين.

+بد نيست يعني خوبه.

-بد نيست؟؟؟؟؟

+نه ديگه خوبه منظورم اين بود قشنگ شده.

-انقدرر برات سخته از چيزي تعريف كني؟

ليام جواب نميده و به اطراف نگاه ميكنه زين با اينكه دلش نميخواد ميفهمه مجبوره بره و هنوز نفهميده تو اون اتاق كيه حدس ميزد دوس دختر ليام باشه اما صداي خرو پف مال زن نبود و اين زين و كنجكاو تر كرد.

زين بلند ميشه و كاپشنش رو ميپوشه.

-ميام بازم اما الان دير وقته بايد برم ببخشيد كه مزاحمت شدم مهمونم داشتي مثل اينكه.

+نه مهم نيست مرسي كه گوش كردي حرفامو بهش نياز داشتم

-(زين با دستش رو شونه ليام ميزنه)ميدونم چيزي نيست

ليام به دست زين نگاه ميكنه و عادت نداره به كسي نزديك باشه ميخواد لبخند بزنه به زين ولي نميتونه.

-(زين درو باز ميكنه و بيرون ميره برميگرده به ليام نگاه ميكنه)خدافظ اقاي پين شب خوش.

و درو ميبنده ليام همونطوري واميسته و چند دقيقه طول ميكشه تا همه چي و هضم كنه.

راستش خيلي ليام و درك ميكنم و ميتونم بفهمم چه حسي داره وقتي كسي بيش از حد بهش نزديك ميشه چون اون خيلي ساله تنهاس و علاوه بر اون پر نيازه و جلوتر ميفهميد چرا ميگم اون خيلي درد ميكشه،زين داره تلاش ميكنه اونو از حالت خودش در بياره و حس ميكنه داره موفق ميشه ولي بايد ببينيم كه ليام چطوري خودش خودش رو نجات ميده!
خب اگه خوندين ووت يادتون نره :)**☀️

Forgive me sunshine [Completed]Where stories live. Discover now