18

895 190 8
                                    

هرچی بیشتر می گذره، بیشتر احساس می کنم توی خلا فرو می رم.

دارم غرق می شم.
کمک.

قدم پشت قدم.
یک قدم.
دو قدم.
ده قدم.
صد قدم.
اندازه ی یک دنیا.

خسته شدم.
این قدر دویدم که پاهام دیگه توان ندارن.

هرچی بیشتر دست و پا بزنی، بیشتر غرق می شی.
کسی نیست که نجاتت بده.
توی خلا کسی وجود نداره.
پس اگه شنا بلدی، شنا کن.
اگر نه، فقط ساکت باش.
جیغ نکش.
کسی نمی فهمه چی می گی.
کسی نمی خواد بفهمه چی می گی.

تنها تر از همیشه ای.

کلمه پشت کلمه.
یک صفحه.
دو صفحه.
ده صفحه.
یک دفتر.
یک دنیا.

انگار نوشتم برای فهمیده نشدن.
نوشتم تا ترک بشم،
نوشتم تا بشکنم و خودم رو سرزنش کنم،
نوشتم تا از بالا خودم رو ببینم.

گاهی حس می کنی این جا باید تموم بشه.
می فهمی ادامه دادنش فقط شکستن خودته.

فقط له کردن.
خُرد.
نابود.

فکر کنم از این به بعد، همش له کردن باشه.
حس می کنم یه چیزی بود که نیست.
شبیه احساس، شاید شادی.

برای همین، فکر می کنم همین جا باید تمومش کنم.

یه چیزی متوقف می شه،با توقف این، ولی من هیچ وقت قرار نیست بفهمم چی.
فقط هر کلمه ای که بود، از یه جایی سرچشمه می گرفت، اون هم قلبم بود.

wordsWhere stories live. Discover now