12

2K 395 37
                                    

با به صدا در اومدن زنگ تفریح،نامجون با عصبانیت بلند شد و به سمت اون دوتا که با آرامش مشغول صحبت بودن،حرکت کرد.

یونگی چشمش به نامجون افتاد و با ترس از جاش بلند شد.هوسوک تعجب کرد و مسیر نگاه یونگی رو دنبال کرد که با دیدن نامجون تو جاش پرید:وای خدا...

یونگی دست هوسوک رو گرفت و کشید و به سرعت از کلاس خارج شدن.
نامجون:یاااااا!حرومزاده های بی مصرف.وایسین!!

یونگی و هوسوک دست تو دست هم در حالی که میخندیدن توی سالن مدرسه میدوئیدن و نامجون هم با خنده دنبالشون میکرد.

هوسوک:جونی،بیخیال شو.یونگی بچگی کرد.

یونگی داد زد:یااا چرا میندازی گردنِ...
و با دیدن خانمی که مشغول صحبت با معلم[لی]بود،سرعتش رو کم کرد و ایستاد.

هوسوک دستش رو کشید:یا،چرا ایستادی؟

یونگی اخمی کرد و سمت هوسوک برگشت:هوسوک،بیا بریم.

هوسوک خواست بپرسه چرا،اما نامجون مانعش شد و از پشت یقه‌ی جفتشون رو گرفت:بلاخره گرفتمتون؛حالا باید...

-یونگی؟

یونگی با حرص چشم هاش رو روی هم فشرد و به مادرش که با تعجب نگاهش میکرد،خیره شد.

نامجون فوری یقه‌ی جفتشون رو ول کرد.

-یونگیا،این آقایون دوستاتن؟

و به هوسوک و نامجون که با تعجب نگاهش میکردن،لبخند زد.

یونگی عصبی بود:واسه چی اومدی؟

خانم چوی بی توجه به پسرش،رو به اون دوتا پسر گفت:من مادر مین یونگی ام،شما باید دوستاش باشید.

هوسوک لبخند گرمی روی لبش نشوند و تعظیم کرد:سلام آجوما.جانگ هوسوکم،از دیدنتون خوشحالم.

نامجون هم تعظیم کرد:منم کیم نامجونم.خوشبختم آجوما.

خانم چوی:منم همینطور؛باعث خوشحالیمه که پسرم یه همچین دوستای خوشرو و با ادبی داره.

یونگی پوزخند زد و سوالش رو تکرار کرد:اینجا چیکار میکنی؟

خانم چوی موهای عسلی‌ش رو پشت گوشش برد:به زودی جشن فارق التحصیلیتونه،اومدم برای تدارکات جشن به مدرسه کمک مالی کنم.

یونگی:با پولای بابام؟

لبخند روی لب مادرش ماسید:یونگیا!!

یونگی:بریم بچه ها.

و دست هوسوک و نامجون رو گرفت و دنبال خودش کشوند.

خانم چوی آهی کشید و سمت خروجی مدرسه راه افتاد.

هوسوک:یونگی،آروم تر.

یونگی سرعتش رو کم کرد و ایستاد.

نامجون:حالت خوبه؟

یونگی داد زد:نهههه،نه نه نه!اصلااا،خیلی عصبانیم.خیلی.

روی پنجه ی پا ایستاد و یقه ی هوسوک رو گرفت و داد زد:واسه چی با اون انقدر خوب حرف زدین؟

نامجون از هوسوک جداش کرد:یونگی اروم باش.

یونگی سمت نامجون برگشت و با صدای بلند گفت:نمیخوام؛چرا با اون عوضی انقدر گرم گرفتین؟

هوسوک دستای یونگی رو گرفت اما یونگی پسش زد:جوابمو بده!!

هوسوک رو به نامجون کرد و گفت:نامجون برو یه چیز خنک براش بگیر.

نامجون سرش رو تکون داد و به سرعت دوييد.

یونگی:من یه چیز خنک نمیخوام...

مشت محکمی به سینه ی هوسوک کوبید:من جواب میخوام.

هوسوک دوباره دستش رو گرفت:ما فقط با احترام با مامانت حرف زدیم.

یونگی:اون زنیکه لایق این احترام نیست.

صداش لرزید:اومده با پول بابای من به مدرسه کمک مالی کنه.

هوسوک نتونست طاقت بیاره،دستش رو دور گردن یونگی حلقه کرد و سرش رو به شونه ی خودش چسبوند؛دست راستش رو تو موهای قهوه ای یونگی فرو کرد،آروم تکون داد و بهش آرامشی که نیاز داشت رو تزریق کرد.

یونگی با صدایی که تو شونه ی هوسوک خفه میشد گفت:متاسفم هوسوک،متاسفم.دست خودم نبود.نباید عقده هامو سر شما خالی میکردم.

هوسوک:ایراد نداره،خودت رو اذیت نکن.

نامجون برگشت،به هوسوک نگاه کرد و لب زد:بهتره؟

هوسوک تایید کرد.

یونگی سرش رو به شونه ی هوسوک مالید تا چشم هایی که کمی تر شده بودن،خشک شن و بعد ازش فاصله گرفت.

یونگی:ممنون.

نگاهش به نامجون افتاد:نامجون معذرت میخوام.

نامجون لبخند زد:اشکالی نداره.
و نوشیدنی خنکی که واسش خریده بود رو سمتش گرفت.

یونگی شرمگین نوشیدنی رو ازش گرفت و تشکر کرد و به فکر فرو رفت"این چه زندگی کوفتی ایه که دارم؟"از طرفی نگاه سنگین دانش آموزهایی که تو راهرو بودن،اذیتش میکرد.

هوسوک با نگرانی به دوست قد کوتاه ترش نگاه کرد"باید حالش رو خوب کنم"

فکری به سرش زد:بچه ها،بیاین امروز بعد از مدرسه بریم بیرون،ها؟

یونگی با خوشحالی به هوسوک نگاه کرد،انگار منتظر یه همچین چیزی بود:آره آره،عالیه.

نامجون با ناراحتی گفت:امروز نمیتونم؛باید برم خونه ی جین،مادرش دعوتم کرده.

هوسوک:اوهوع،پس جای بهتری قراره بری.

نامجون لبخند زد:آره.
ادامه داد:شماها بدون من برید،خوش بگذره.

هوسوک با مسخره بازی پوزخند زد:فکر کردی چون نمیای ما نمیریم؟

نامجون حرصش گرفت:خیلی پررویی!

__.__.__.__

سلااام:)
خوبین؟😍

متاسفانه نمیتونم مثل قبل هر روز آپ کنم
در نتیجه ممکنه پارتا نامرتب آپ بشن...
لطفا من را مورد عف همایونی قرار بدین😢😂

وای جاهای حساس فیک داره نزدیک میشه><
دل تو دلم نی😂

این پارت طولانی ترین پارتی شد که تاحالا گذاشتم امیدوارم خسته نشید و کیف کنید 💜💎

Loving YouWhere stories live. Discover now