حساس (طنز-پوکر کننده=|)

199 25 75
                                    

حساسیت!
حساس بودن به چیزای الکی،
شاید برات مهم نباشه و بگی: خب! من فقط نگرانم
ولی خیلی بیشتر از اینا می تونه روت تاثیر بزاره

sensitivity

تمام ساعت رو یه گوشه نشسته بود و تنها کاری که می کرد گریه کردن بود.

اینقدر گریه کرده بود که چشم هاش از گوجه هم قرمز تر شده بود. (برید تو نخ مثالش! :دی)
شکست خورده بود! شکستی که هر کسی رو از پا می نداخت.

کاغذی که دستش بود رو مچاله کرد و گریه اش شدید تر شد.
خب که چی؟ چرا اینقدر به خاطرش گریه می کنه؟

تازه آخر سال تحصیلیشه و باید خوشحال باشه که تعطیلات در انتظارشه.
حالا بشینه به خاطر این که "اون‌" نیستش زار بزنه؟

این کار احمقانه بود ولی خب بیاید اعتراف کنیم.
دخترا واقعا احمقن!

پس کاری که اون می کرد این بود که بشینه و زار بزنه به جای این که با دوست جون جونیش، نینا، بره مرکز خرید و برای تعطیلات تابستونیش لباس های تابستونی نو و لاک و از این چرت و پرتا -که دخترا عاشقشونن- بخره.

خب، حداقل گریه کردن مجانی بود! :دی

خودش رو بیشتر به کمد کنار دیوار مدرسه چسبوند و زانو هاش رو توی بغلش گرفت.
اصلا نمی تونست جلوی اشکاش رو بگیره. انگار که یه خنجر بزرگ توی قلبش فرو کردن! براش دردناک بود. خیلی دردناک.

اون روش حساب کرده بود! براش زحمت کشیده بود! ولی حالا چی؟
اون سر یه اشتباه احمقانه گذاشت رفت!

می خواست کاغذی که توی دستش بود رو پاره کنه که یکی صداش زد:
"جِنی؟"

و بعد صورت زیبای کارن -یکی دیگه از دوستاش- جلوی چشم هاش ظاهر شد. کارن لبخند بزرگش با دیدن ریمل پخش شده جنی زیر چشمش، محو شد و با ناراحتی رو به روش روی زمین نشست.

"جنی؟ چی شده؟"
جنی جوابی نداد و به جاش بینی‌ش رو بالا کشید و سرش رو به سمت دیگه برد.

"جنی، می دونی که اول تا آخرش می فهمم.. پس بگو و خودت رو خلاص کن! من دوستتم دختر!"
کارن دوباره گفت و جنی با عصبانیت کاغذ مچاله شده توی دستش رو سمتش گرفت.

_امروز این گند زد به حالم!
جنی اینو با عصبانیت گفت وقتی کارن مشغول خوندن بود.

"چیییییییییی؟؟؟؟؟"
کارن اینو جیغ زد و جنی چشم هاش رو چرخوند و دوباره گریه افتاد.

"تو 19.98 شدی؟؟؟؟؟ خجالت نمی کشی دختر؟ دو صدم نگرفتی؟؟؟ خاک بر سرت کنن!"
کارن این ها رو تند تند گفت و دست هاش رو با عصبانیت توی هوا تکون می داد.

و جنی تنها کاری که می کرد گریه بود.
نمره اش رو نگرفته بود.
نمره ای که می خواست رو نگرفته بود.

روی بیست کامل حساب کرده بود! کلی براش زحمت کشیده بود! ولی با یه بی دقتی کوچیک توی ریاضی، دو صدم نگرفته بود.

اون از نمره اش شکست عشقی خورده بود :|

این واقعا از نظر جنی گریه داشت! :|
و از نظر کارن،
این نمره، نمره شرم آوریه!

همه دختر های دبیرستان‌شون همین فکر رو می کنن. صد در صد! پس جنی هم از مسخره شدنش در آینده ناراحت بود.

_نینا کجاست؟
جنی اینو بین گریه هاش و تعجب و عصبانیت کارن پرسید.

"پیش کمدش حتما!"
کارن با عصبانیت جواب داد و جنی بعد از قاپیدن کارنامه پایانی‌ش از دست کارن سمت کمد نینا رفت که حدس می زد اونجا باشه.
و بود!

نینا همیشه حالش رو خوب می کرد. حتی توی بدترین شرایط!

_نینا!
جنی با بغض صداش زد وقتی نینا مشغول مرتب کردن کتاب هاش بود.

نینا با شنیدن صدای غم آلود جنی به سرعت سمتش برگشت و با نگرانی پرسید:
"جنی؟ عزیزم چی شده؟"

جنی که دوباره گریه اش شدید شده بود کارنامه اش رو توی دست نینا گذاشت و نینا مشغول خوندنش شد.

جنی خیره به نینا بود تا اون یه عکس العملی نشون بده.

ولی درست همون لحظه نینا بعد از این که نگاه کوتاهی اول به صورت جنی و بعد دوباره کارنامه انداخت، با مخ روی زمین پخش شد. :|

جنی جیغ بنفشی کشید و از کسی کمک خواست.
یکی از پسرا به آمبولانس زنگ زد و نینای بیهوش رو بردن بیمارستان.

جنی یکسره با خودش فکر می کرد: 'یعنی اینقدر نمره ام افتضاحه؟ چرا غش کرد؟ به خاطر نمره مزخرفم بود؟'

اینا مدام توی ذهن جنی تکرار می شد تا این که دکتر نینا از اتاق بیرون اومد و گفت:
"خیلی ببخشید، ما هر کاری از دستمون بر میومد انجام دادیم. ولی ایشون توی راه سکته قلبی کردن و دیر به بیمارستان رسیدن :|"

جنی زد زیر گریه و نمی فهمید دور و برش چی می گذره.

دوستش به خاطر دو صدم از دست رفته اش مرده بود :|

این خیلی دردناک و
و آره احمقانه و خنده دار بود.
ولی واقعی بود.

دوستش به خاطر نمره خیلی بدش مرده بود :|

حساسیت زیاد، می تونه هر بلایی سر آدم بیاره.
حالا چه دو صدم بیشتر چه دو صدم کمتر.
چه فرقی داره؟

فاجعه هم بشه، تو با بالای ده هم می تونی قبول بشی :)

چرا حساسیت نشون می دی؟
چرا اینقدر یک صدم دو صدم می کنی؟
چرا اینقدر به دو صدم اهمیت می دی؟

نمره خوب، نمره خوبه. مهم نیست بیسته یا دو صدم کمتر یا یک صدم کمتر
نمره خوب، نمره خوبه!

اینقدر حساسیت نشون ندید.
هرچی بیشتر حساسیت نشون بدید، مشکلات بیشتری هم سر راحتون میاد تا براشون حساسیت به خرج بدید.

حساسیت نشون ندید،
می تونه آدم رو به کشتن بده!

دی اند! (^_^)

پ.ن: دیوانه خودتی (^.^)

Vagary (Short Stories)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt