مرسی ازتون که حرفامو خوندین و درک کردین🥺💜 چپتر پیش ازتون کلی لاو و انرژی گرفتم💜
لطفا بیایین همینطوری ادامه بدیم💞💞++++++++++++++
- مطمئنی حالش خوبه؟! رنگش پریده-
+ دکتر همین الانش معاینش کرد، حالش خوبه-
- اما چرا باید بیهوش بشه-
+ این واکنش طبیعیه جیمین شی، بهتون اطمینان میدم-
- اما-
صداهای محو کم کم واضح تر شدن؛
و آشنا تر.حس قلقلک مانندی از نوک انگشتانش دست و پاش شروع شد و به دنبالش عضلات گرفتش بیدار شدن.
خیسی ای رو کف دستش احساس کرد، انگار چیزی داشت لیسش میزد.
سپس وزن سبکی روی سینش پرید.÷ اخ-
تلاشش برای صحبت کردن، باعث شد بلافاصله شروع کنه به سرفه کردن از خشکی گلوش.
و شاید فقط یک ثانیه بعدش، دو دستی شونه هاش رو گرفتن.
- اوه جینی- عزیزم- بیدار شدی؟!
با باز کردن پلکاش، چهره ی پریشون و نگران جیمین هیونگش به نگاهش اومد.
- حالت خوبه؟ جاییت درد نمیکنه؟ سرگیجه چی؟!
برادر بزرگترش کمکش کرد که به بالشت لم بده، و لیوان آبی جلوی لباش گرفت.
سوکجین با ولع ازش نوشید؛ خنکی نوشیدنی درد گلوش رو تسکین داد و باعث شد سنگینی سرش کمتر بشه.دور و ورش رو که نگاه کرد، خرگوش ی کوچولوی سیاهش رو دید که روی تخت کنار پاش قرار داشت و بم که کنار تخت نشسته بود.
در اتاق( جایی که متوجه شد که اوایل اومدنش به اینجا میموند) یونگی هیونگ و همینطور استادش نامجون (؟) ایستاده بودن.
|| جونگکوک کجاست؟ آلفام کجاست؟!
گرگ درونش عصبی و نگران زوزه میکرد. به قدری بی قرار بود که انگار میخواست بیرون بپره و بره دنبال میتش.
اون نزدیک بود.
میتونست حضورش رو احساس کنه. رایحه ی شکلاتیش در فضا پیچیده بود.داشت صداش میزد.
کاملا به حالت نشسته در اومد. آماده برای اینکه بره پیش آلفاش.
اما دوباره دو دست شونه هاش رو گرفتن.
- هیونگ- جونگکوک-
+ اون حالش خوبه.
- اما اون-
+ میدونیم جینی. و لازم نیست نگران باشی. جونگکوک توی اتاقشه و الان احتمالا خوابه. تو بهم بگو، حالت خوبه؟!
سوکجین دستای برادرش رو که الان روی لپاش بودن رو کنار زد و پاهاش رو روی زمین گذاشت.
- من خوبم. میخوام برم پیش جونگکوک.
YOU ARE READING
Unwanted Husband/kookjin
Fanfictionسوكجين، يك امگاي شانزده ساله كه محكوم به يك زندگي شده كه براش مثل يك كابوسه. جونگ كوك، يك الفاي هجده ساله كه وارث يكي از بزرگترين كمپاني هاي تجارتي كشوره و همه چيز در زندگيش هميشه طبق ميلش بوده. چه سرنوشتي براي اين دو كه چيزي جز تنفر براي همديگه ندا...