.
.
.
•Minho
" بهم میگه من خیلی دوست دارم ولی رفتارات یکم کلافه کننده ست. آخه اون نمیدونه من قلبمو اینجا گذاشتم، این زیر. به اصرار بقیه باهم موندیم ولی اون واسم کم نذاشت. اما خب تقصیر من نیست که قلبمو از سینم بیرون کشیدن و این زیر دفن کردن..چند روز پیش خواب دیدم بغلم کردی، اون لحظه خدارو قسم دادم هیچوقت بیدار نشم، شاید آدمهایی که تو خواب میمیرن هم نتونستن از آغوش معشوقشون دل بکنن. سرمو رو پاش جا به جا کردم و یکم تو خودم پیچیدم.
منو ببخش
اون الان داره به طرز کیوتی غرغر میکنه و میگه که الانم حتی به حرفش توجه نمیکنم. تو واقعا همراه خوبی بودی برای من تو هر شرایط، منم ازت ممنونم که تحملم کردی و تنهام نذاشتی. "
.
درحالی که داشتم غر میزدم یهو پا شد و شروع کرد به قلقلک دادنم. وای اون خیلی غیرقابل پیش بینیه.
داشتم از خنده میمیردم..
از عذاب دادنم لذت میبره، اون هیچوقت تو این مکان نمیخنده.
اوه خدای من اون داره خاطره اولین روزی که همدیگرو دیدیم یادآوری میکنه.
من واقعا همون موقع بهش دل بستم اما این دل بستن مال همون لحظه نبود؛ اون همون کسی بود که من سالها قلب مریضم براش میتپید.
با عصبانیت به موهاش چنگ زدم، بعد آخ بلندی که کشید اون هم متقابلا این کارو انجام داد.
دوتامون موهای همدیگرو گرفته بودیم و مثل دیوونه ها بلند بلند میخندیدیم.
.
.
YOU ARE READING
Promise
Short Storyمعشوقه عزیزم؛ کسی که به اجبار بودن کنار من را تحمل کرد و هرگز حسی به من نداشت، گرفتن زندگی ام کمترین چیزی است که در ازای گرفتن آرزوها و جوانی اش باید بپردازم. تو من و به عنوان راز نگه داشتی، اما من تو رو مثل یه سوگند و قسم برای خودم نگه داشتم. رویاه...
