Part22
نور مستقیم خورشید مثل تیغهای ریزی پلکش رو سوزن سوزن میکردند، از درد خفیف کمر و لگنش و بیحالی طبیعی که از رابطه شب قبل داشت واقعاً حوصله پشت کردن به پنجره رو نداشت.
پرده حریر اتاق، هم سفید و هم نازک بود و از همین بابت خودش رو لعنت میفرستاد، اولین کار بعد از بهتر شدن حالش قطعاً عوض کردن پردههای اتاق بود.
هنوز لباسهای پرتاب شدهاش توی اتاق رو از بین پلکهایی که کم کم داشتن از نور خورشید شکست میخوردن میتونست ببینه.
باد بیرون از اتاقش وزید و شاخهی درختی که روبهروی پنجره بود کنار رفت؛ همین باعث شد اشعههای خورشید یکدفعهای به چشمهای سوکجین بخوره و باعث بشه پسر کلافه از خواب بیداره بشه.
اصلاً این حجم از نور و تابش خورشید، اون هم توی زمستون چه معنی داشت؟
تکون آرومی به پایین تنهاش داد و تیر کشیدن خفیف دو مهرهی آخر کمرش رو نادیده گرفت.
روی شکم دراز کشیده بود و حالا با وجود خستگی فعالیت دیشب، باید دستهاش رو ستون میکرد و از جاش بلند میشد.
چرخ آرومی روی کمرش زد تا شاید این احساس ضعف رهاش بکنه و بتونه از جاش بلند بشه؛ اما وقتی نگاهش به اون سمت تخت افتاد و خالی دیدش، اخمهاش توی هم رفت.
حتی وقتی یک عشق بازی سادهام میکردند، نامجون تا صبح و وقتی که از خواب بیدار بشه پیشش میموند؛ پس چرا حالا جاش مثل بچهی یتیمی یخ زده و تنها رها شده بود؟
دستش رو آروم روی ملحفهی چروک شده تخت کشید و با یادآوری دیشب، اخمش رو کنار زد و لبخندی روی لبهاش که کمی کبود شده بود، نشوند.
بعد از چند ماه بلاخره تونسته بود طعم آغوش مردی رو بچشه که آشنایی باهاش رو مدیون شکستن دوربینش بود.
هنوز اون چشمهای نگران رو وقتی بهش برخورد کرد و دوربینش بین زمین و هوا، توی آغوش زمین فرود اومد رو به یاد داشت.
هنوزم به یاد داشت که اولین بار وقتی اون چشمهای کشیده و خمار که مثل باتلاق اسیرش کردند و اون پوست رنگ پریده و لبهای باریک رو دید، چطور توی ذهنش بولد شدند و تا ملاقات بعدیشون یادش موندند.
گوشهاش رو تیز کرد تا شاید با شنیدن صدای آب مطمئن بشه نامجون درحال دوش گرفتنه، اما هیچ صدایی جز نفسهای کوتاه خودش نشنید.
خونه در سکوت مرگباری فرو رفته بود و سوکجین اصلاً همچین توقعی از صبح فردای سکسش نداشت.
تصویری که مدتها پیش از این روز داشت، نامجونی بود که با بالا تنهی لخت و شلوار گرمکن صبحانه رو توی سینی بامبو چیده و توی تخت برای سوکجین آورده، لبهاش رو بوسیده و از حال بدنیش پرسیده؛ البته هنوز هم با این فکر که احتمال داره پسر کوچیکتر توی سالن پذیرایی یا آشپزخونه باشه دلش رو صابون زد.
YOU ARE READING
White heart / Namjin version
Fanfiction{فول شده} Name: White Heart / Namjin version🤍 Genres: Romance, Angst, Criminal, Fantasy, Smut, BDSM Couples: Namjin, Hopmin By: #Nia قلب ابلیس زخم خورده بود؛ از سمت معشوقی که فکر میکرد بین تمام سیاهیهای زندگیش عاشقش شده. پس هر کسی که باعث این زخ...