-بکهیون می گفت سهون اهل بی عدالتی نیست. برای همین توی سازمان فقط یک مربی پرواز هست. امروز دیدم چقدر بکهیون راحت گناه برادرش رو میشوره.

بکهیون در موردش با کای حرف زده بود؟ اصلا بکهیون و کای باهم حرف زده بودند؟ تا جایی که سهون بیاد داشت کای به خون برادرش تشنه بود. هم بکهیون و چانیول و حتی شاید خودش. کی وقت کرده بودند باهم در مورد خودش حرف بزنند؟

+خب؟

با اخم پرسید و مثل بی بال روبروش دستش رو داخل جیب شلوارش کرد.

نگاه بی بال از پنجره کنده شد و روی بال سیاهی نشست که اخم کرده بود. غلیط ترین حالت چهره ای که از سهون دیده بود همین بود. برادر عزیز بکهیون، تمایل داشت درست مثل برادر بزرگترش خودخواه باشه و خودش رو بی اهمیت به هر چیزی توی دنیا نشون بده.

تمام اهمیتشون هول محور خودشون می گشت و کای دوست داشت همین رو هم به بالدار مقابلش بگه. اما فعلا موضوع مهم تری وجود داشت.

-بستن بال جز اموری نیست که از انرژیت استفاده کنی. توی این سالهایی که روی زمین زندگی میکردم تعاریف عوض شدن؟ بکهیون عوضشون کرده حتما.

با تلاش زیاد برای بالا نبردن صداش گفت و دید که اخم بال سیاه مقابلش غلیظ تر شد. چرا کای رو احمق فرض میکردند؟ نه تنها کای بلکه تمام بی بال های روی زمین و حتی بالدار های دیگه رو.

قدرت داشتن به معنای این بود که هرکاری دوست داری بکن. حتی اگر اشتباه بود هم معناش رو عوض بکن و باز هم انجام بده و کای این رو خیلی زیاد دیده بود وتجربه کرده بود. بی عدالتی هنوزم توی این سرزمین حرف اول رو میزد.

+اون بالدار یک بی بال رو کتک زده بود. باید می گذاشتیم برای خودش آزدانه بچرخه؟ عدالت اینه؟

-چون بهش اجازه دادید که هرکاری میخواد بکنه یک بی بال رو کتک زده، اصلا تو چرا اینکار رو میکنی؟ حرف من اینه. تو چرا؟

نگاه سهون گیج به اطراف چرخید و دوباره روی بی بال نشست. مشکلش چی بود؟ بستن بال یا سهون؟

چرا سهون هیچوقت حرف بی بال روبروش رو نمی فهمید. دقیقا از چی ناراحت بود. از اینکه بی بالی کتک خورده بود یا از اینکه بالداری بال هاش بسته شده بود یا از اینکه سهون اینکار رو کرده بود؟

بی بال از ده سال پیش طوری رفتار میکرد انگار تمام مشکلات کای مسببش سهون بوده و هست.

مشکلی که در حلقه داشتند به خاطر سکوت سهون بود و باردار شدنش هم به خاطر پاپیچ شدن سهون بود و حتی الان هم تشویش درون وجودش و اخم مرد مقابلش دلیلش سهون بود.

دقیقا مشکل بی بال باهاش چی بود؟!

+مشکل منم؟

نگاه بی بال برای دقایقی فیکس شده روی صورت بال سیاه با اخم غلیظش موند و در نهایت با پوزخندی نگاه گرفت. سرش رو چند بار تکون داد و به این فکر کرد این بحث بی نتیجه است. تا زمانی بی نتیجه است که نه سهون حرف خودش رو میفهمه نه خودش سهون رو درک میکنه.

The Last Red WingWhere stories live. Discover now