part4

138 17 0
                                    


شروع کرد تو دهن هوسوک به تلمبه زدن و هیچ‌اهمیتی به این نداد که داره از اون حجم بالا عق میزنه .
جلوتر خزید و و همونطور که دیکش دهن هوسوک بود سیلی وار دستاشو روی کمرش کوبوند.
با هر ضربه رد دستش روی کمر سفیدش به جا میموند و بعد چند لحظه سرخ میشد.

برای هوسوک هر ضربه ای که به کمرش می‌خورد از قبلی دردآور تر و بدتر بود.
میخواست التماس این مردو بکنه اما فایده ای نداشت.
با آخرین ضربه به کمرش آخی گفت و این باعث شد تا دندون هاش روی دیک یونگی خراشی ایجاد بکنن..

دست یونگی توی موهاش پیچیده شد و سرشو بالا گرفت.
دوباره دستشو برای سیلی زدن آماده کرد.
یونگی بارها بهش گفته بود که عاشق سیلی زدن به صورتشه
تو این‌چهارسالی که به عنوان‌ همسر باهم زندگی میکردن تموم خلقیاتشو از بر بود.
اما این دلیل بر این نبود که بخواد از این مرد جدا بشه.
یونگیو با تموم وجود برای خودش میخواست و تو این سالها به هر دری زده بود تا دوماه زندگی مشترکو تبدیل به ۴سال بکنه.

دربین لذت و درد دست و پا میزد‌.
لذت عقب جلو رفتن اوت شی داخلش و دردی که بهش هدیه میداد.
یونگی پشتش قرار گرفت و به سرعت خودش جای اون دیلدو بزرگ رو گرفت .
دیکشو تو حفره دردناکش فرد برد.

"منقبض کن خودتو"

خودشو جمع و جور کرد و وزن بالا تنه اشو روی دست هاش انداخت و بدنشو سفت کرد.
یونگی ضربه های محکم و عمیقی میزد و این باعث میشد با هر ضربه به جلو پرتاب بشه.

صدای داد و فریادش و ناله های شهوتیش ملودی زیبایی بود که تو گوش مرد شیطان صفتش نواخته میشد.
با دستش ضربه محکمي به کفل هدسوک زد و با آه بلند مردانه ای داخلش کام شد....

در این بین به هوسوک اجازه کام شدن نمی‌داد.التشو توی دست گرفت و پمپاژ کرد.

"اهههههه یونگی ..نههههه....فاک دارم میام....یون عاححح"

با فشار دادن کلاهک دیکش ساکت شد.
یونگی دوباره ضربه زدنو آغاز کرد و بازهم برای دومین بار داخلش کام شد..
و با همین روند
با سومین بار
و چهارمین بار داخل هوسوک ارضا شد.
و همراه آخری گذاشت تا هوسوک ارضا شه ..

حدود دوساعت به صورت داگ استایل بود و کم‌کم شونه هاش داشت جوابش میکرد و با لرزشش نشون میداد که دیگه توانی نداره...

با فرو رفتن شی سردی به داخلش آخی گفت.
مشغول باز کردن پاهاش شد

"این تا دره حموم بهت کمک‌ میکنه با اون سوراخ گشادت کاممو روی زمین نریزی."

از جاش بلند شد و دست زیر بغلش گذاشت و وحشیانه حرکتش داد.
همزمان که روی زمین نگهش داشته بود زانوش لرزید و خواست به زمین بیافته اما یونگی نزاشت و براید بغلش کرد.

"لعنت بهت جیهوپ.
بودنت یه درده و نبودنت یه درد دیگه."

نامحسوس سرشو به شونه یونگی تکیه داد

liliya_لیلیاWhere stories live. Discover now