.
.چشمش به برق زنجیر براق دور گردن آلفاش بود و انگشتش بازیگوشانه با اون ور میرفت. پوست زیادی گرم تهیونگ حتی گردنبندش رو هم حرارت داده بود که از سرمای بیروحش خارج بشه، وقتی که اون رو از یه فروشگاه آنلاین سفارش میداد زیاد به مناسب بودنش مطمئن نبود اما حالا که میدیدش براش رضایتبخش بود.
_ خوابیدی؟
به آرومی زمزمه کرد و وقتی صدایی از تهیونگ نیومد، سرش رو از روی بالشت به سینهی آلفاش که به آرومی بالا و پایین میرفت، منتقل کرد که تهیونگ همون لحظه دستاش رو دور بدن جونگکوکش گذاشت و حین فشار دادنش بوسههایی به پیشونی و موهاش زد.
_ خوابت نمیبره ماه کوچولو؟
جونگکوک صورتش رو مالید به پوست برهنه تهیونگ و راضی از بغل محکمی که گیرش اومده، دستش رو انداخت دور شکم آلفاش و سرشو به چپ و راست تکون داد.
_ نه، امروز زیاد خوابیدیم... دیگه الان خسته نیستم. تو خوابت میاد؟
صدای نزدیک و بم آلفاش گوشهاش رو به خارش انداخت ولی بجاش جهت سرش رو عقب برد تا بتونه تهیونگ چشم بسته رو ببینه...
_ من علاقه زیادی به خوابیدن دارم و هرچی بیشتر گیرم بیاد با خوشحالی ازش استقبال میکنم...
جونگکوک اخمی روی پیشونیش نشوند و یکی از پاهاش رو هم دور همسرش حلقه کرد.
_ تو تنبلی... چشمهاتو باز کن وقتی داریم صحبت میکنیم! بیاحساس...
تهیونگ هومی گفت و بجای اینکه پلکهای چسبیدهاش رو حرکتی بده دستش رو که مشغول ور رفتن به لپ نرم جونگکوک بود، پایین برد و با کنار زدن پتو، رونهای بادکنکی و پاستیلی که تصویر شفافشون حتی با چشم بسته تو ذهنش نقش گرفته رو فشرد و نوازششون کرد.
_ اگه باز کنم سردرد میگیرم، امشب رو چشم پوشی کن فردا به دوبرابر امروز نگاهت میکنم.
جونگکوک لبخندی زد و هومی، گفت.
_ فردا که میریم خونه هیونگم، نمیتونی که همش نگاهم کنی! تازه کلی از فامیلهای هانا هم میان... ازشون خوشم نمیاد.
تهیونگ لباشو غنچه کرد و سرشو تکونی داد تا بوسی به امگاش بده و جونگکوک با دیدنش خندهای کرد و کمی گردنشو کشید بالا و با گرفتن صورت آلفاش لباشون رو بهم چسبوند.
تهیونگ با عطشی مک عمیقی به لبای خوشمزهی امگاش زد که جونگکوک با دستش صورت زخمت آلفاش رو به عقب فرستاد._ بسه! پرو نشو!
تهیونگ نیشگون آرومی از گوشت لذیذ رون زیر دستش گرفت.
_ نگران هیونگت نباش خوشگلم، من همیشه راههای رسیدن به تورو برنامهریزی میکنم! یه بوس دیگه بده...
YOU ARE READING
Strong Hold |Vkook|
Romanceتهیونگ آلفای دست و پا چلفتیه که فکر نمیکرد تو یکی از روزهای عادی زندگیش تو شیفت بیمارستان، جفتش رو ملاقات کنه؛ اونم نه هر ملاقات عادی، اون امگا باردار بود!! حالا دست تقدیر چطوری اونها رو بهم میرسونه؟ جونگکوک زیباش بهش روی خوش نشون میده؟ Taekook Sm...