پارت بیست و هشت

40 7 4
                                    


نایل هورنی:" باورم نمیشه دو هفته س از پیشمون رفتی! دلم برات تنگ شده هری.."

استایلیش استایلز:" منم دلم تنگ شده نایل. حتی با اینکه دیشب برای شام پیش هم بودیم"

نایل هورنی:" هه هه هه...... دلتنگ لویی هم هستم. حال اون فاکر چطوره؟"

تاپ تومو:" چرا از خودش نمیپرسی بِچ؟؟؟"

نایل هورنی :"حالت چطوره احمق جون؟"

تاپ تومو :"کارم تموم شده. دارم میرم سمت خونه پیش اسكويشي خودم."

لیام پین:" طفلک هری گیر افتاده پیش لویی و راه فراری نداره."

استایلیش استایلز:" هی!! حداقل لویی برام تولد میگیره"

تاپ تومو :"اوه حتما بیبی!  یه جشن مفصل با کلی نوشیدنی الكلى "

زینیاک:" اگر کمک خواستی حتما به من و لیام و نایل بگو."

تاپ تومو:" حتما! اتفاقا چند تا ایده برای لیام و نایل فرستادم."

استایلیش استایلز :"نه!!! بازم منو میندازین بیرون؟"

تاپ تومو :" اینکارا همش برای خودته بیبیِ من"

****************************

لویی توی آشپزخونه مشغول آماده کردن شام بود. هری توی اتاق روی تخت دراز کشیده بود و فکر میکرد و فکر میکرد.......

پاشد و رفت کشوی پاتختی رو کشید. جعبه ی کوچیکی که لویی اونجا گذاشته بود رو بیرون آورد.

تا الان چند باری بهش دست زده و نگاش کرده بود. ولی بدون اینکه بازش کنه برش گردونده توی کشو. امیدوار بود که با جواب منفی به پیشنهاد ازدواج، لویی رو ناامید نکرده باشه.
اما واقعا آمادگی همچین قدم بزرگی رو توی این مرحله از زندگیش نداشت.

نفس عمیقی کشید. دستشو لای موهاش برد و بلند شد. فکر کرد شاید به حمام آب گرم حالشو بهتر کنه....

بوی خوبی توی خونه پیچیده بود.

حوله ای دور پایین تنه ش پیچید و رفت تو آشپزخونه.

"چه بوی خوبی میاد!!"

لویی برگشت و با دیدن هری نیمه برهنه چشماش باز شد.
"مزه ش هم عالی شده .... البته به خوشمزگی دیک تو نمیشه!"

هری خندید،
"هی! ازت متنفرم!"

"بعد از اینهمه وقت فکر کردم دیگه از تیکه هام خوشت بیاد!"

هری رفت و از پشت گردن لویی رو بوسید.
"خیلی گرسنمه."

"از نظر من مشکلی نداره، اما بهتر نیست اول لباس بپوشی؟"

"حس و حال لباس پوشیدن ندارم... تازه چه فایده ی لباس پوشیدن، وقتی تو در نهایت درشون میاری..."

KIK.// L.SNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ