"بابت غذا ممنونم خانوم کیم"
نامجون با احترام به یانگمی گفت و بعد از شنیدن "نوشجونت پسرم" فوراً از جاش بلند شد و میزغذاخوری رو به مقصد اتاق مشترک جونگکوک و جییونگ تغییر داد؛ جایی که هوسوک و جییونگ مشغول گیم زدن با پیاسفور بودن و صداشون حتی با وجود درِ بسته واضح به گوش میرسید.
تهیونگ لیوانش رو بالا آورد، بین انگشتای کشیدهش گرفت و در سکوت به مقدار کم نوشیدنی باقی مونده تهش خیره شد.
جیمین هم در سکوت و با سری پایین افتاده با غذای تو بشقابش بازی میکرد.
عذاب وجدان ناشی از تنشی که توی تراس با جونگکوک داشت مانع میشد تا با اشتها دستپخت لذیذ عمهش رو بخوره.نگاهش رو با احتیاط از روی بشقابش بالا آورد و به شخص مقابلش داد، جونگکوکی که روی صندلی کنار تهیونگ نشسته بود.
چشمای امگا قرمز بود و بی رمق تکون خوردن لبهاش نشوندهنده بیمیلیش به غذا خوردن بود.میز غذاخوری به لطف این سه نفر جو سنگینی به خودش گرفته بود و درک این موضوع برای یانگمی، هایجین و دویون اصلا سخت نبود.
"ممنونم یانگمی، مثل همیشه خوشمزه بود، جاپچه های تو همیشه متفاوتن"
هایجین دستمالی دور لباش کشید و با خنده ادامه داد: "در واقع از نظر دویون من هیچوقت نمیتونم در زمینه آشپزی باهات رقابت کنم"
یانگمی خندید و دویون با لبخند کمرنگی به همسرش، سرشو به نشون مثبت تکون داد : "و این فقط نظر من نیست"
هایجین بدون اینکه ذره ای حسادت کنه با اطمینان تایید کرد: "درسته عزیزم، نظر منم هست"
"ولی به نظر نمیرسه بچه ها دوستش داشته باشن"
یانگمی گفت و به برادرزادههاش و پسرش نگاه کرد.
تهیونگ و جیمین با عجله سرشونو بلند کردن:
"این چه حرفیه عمه""البته که نه، شما همیشه بهترین هارو درست میکنین"
جیمین دستی پشت گردنش کشید و با لبخندی دروغین ادامه داد: "از باشگاه که برگشتم با دوستام کیک ماهی خوردم برای همین زیاد گرسنه نبودم"
"نوش جونتون" یانگمیگفت و با کمک بقیه شروع به جمع کردن میز کرد.
جونگکوک اما هنوز به یک ساعت پیش فکر میکرد.*****
فلش بک.تهیونگ با گرفتن بازوی جونگکوک اون رو سمت اتاق برد. وقتی در رو باز کرد با ملایمت منتظر موند جونگکوک روی صندلی پشت آینه بشینه.
با دیدن پنجرهی باز نچی گفت و سمتش رفت. درسته جونگکوک واقعا دشمن گرما بود ولی چه دلیلی داشت تو این سرما پنجره رو باز بذاره؟
"سرماخوردی"
"وقتی از حموم اومدم فرامو-"
"فراموش کردی موهات رو خشک کنی و همونجوری اومدی بیرون"
YOU ARE READING
| 𝗛𝗲 𝗶𝘀 𝗺𝘆 𝗣𝗲𝘁𝗿𝗶𝗰𝗵𝗼𝗿 | ⱽᵉʳˢ
Fanfiction"احمق تو پسرعمه منی!" "ولی هیچ پسردایی ای زبونشو تو حلق پسرعمهش فرو نمیکنه، هیچ پسردایی لعنتی ای نمیتونه تو همون حرکت اول نقطه فاکینگ لذت پسرعمهشو پیدا کنه!" "متاسفم تهیونگ، متاسفم که هرچقدر سعی میکنم تکیه گاه باشم، ماهیتم مانع میشه. تو پتریچر...