د.ا.د شینا
همه بدنم درد میکرد انگار یکی کتکم زده بود
نمیدونستم چه خبره حتی نمیتونستم تکون بخورم
در اتاق باز شد و چند دقیقه بعد چهره پیتر نمایان شد
بغضم ترکید ترسیده بودمخم شد کل صورتمو بوسید و گفت: تموم شد ... تموم شد ... حالت خوب میشه گریه نکن عزیز دلم
+ بریم.... بریم خونه ...بریم خونه
کنارم نشست و آروم گفت: میریم یکم تحمل کنی
می ریم .دستمو توی دستش گرفت الان احساس امنیت داشتم
حضورش کنارم سخت بودن همه چی رو از ذهن پاک میکرد ولی این رابطه تهش بن بست بزرگی بود من برای پیتر صرفا یه دوست دختر یا معشوقه بودم .دکتر یه بار دیگه اومد توی اتاقم و همه چی رو چک کرد و گفت: جواب اسکن مغز و ستون فقرات اومده ... آسیب جدی وارد نشده و شکستگی هم نیست فقط کوفتگی ناشی از ضربه اس میتونه آتل گردن هم در بیاره فقط پانسمان سر و شکمش حتما تعویض بشه و عفونت نکنه قرص مسکن هم واسش نوشتم
بعد از توصیه های دکتر ناتالیا وارد اتاق شد و آتل گردن رو باز کرد و کمک کرد تا لباس بپوشم
ناتالیا: دیگه گریه نکن عزیزم تموم شد
از روی تخت بلند شدم و به سمت دستشویی رفتم با دیدن پیشونی زخمیم که باند پیچی شده بود و چند جا روی صورت و قفسه سینه ام که زخم و کبودی بوددست و صورتمو شستم و سعی کردم موهامو مرتب کنم در اخر فقط گوجه ای بستمش
از دستشویی بیرون اومدم پیتر سریع به سمتم اومد و گفت: میتونیم از ویلچر...
حرفشو قطع کردم و گفتم: خوبم خوبم ... خودم میام
دستشو دور کمرم حلقه کرد با هم از بیمارستان خارج شدیم
+ ناتالیا کجا رفت؟
پیتر : مجبورش کردم با لئوناردو بره
کمک کرد سوار ماشین شدم بعد خودش پشت فرمان نشست و گفت: میریم خونه
+ میخوام برگردم به خونه خودم
پیتر: چییی؟
+ نمیخوام دیگه پیش تو زندگی کنم باید این رابطه رو تمومش کنیمپیتر: محض رضاییییییی خدااا این چه چرتیه داری میگی سرت ضربه خورده حالت خوب نیست تصمیمات عجیب میگیری
مثل خود داد زدم و گفتم: بسسسسسس کننننن بسسس کننن
با تعجب به سمتم برگشت فکر کنم تا حالا تو زندگیش داد و داد و بی داد کردن منو ندیده بود
+ ما از هم جدا میشییممم.... همونطور که پدرت گفت جای معشوقه توی تخت خوابه .
پیتر: لعنت بهشششش لعنتتتتتتت بهشششششششششش
YOU ARE READING
جهان خونین مافیا
Actionدر پس زیبایی های این جهان دنیایی وجود دارد سراسر خون و درد ، هنگامی که کودکان در چمنزار ها بازی میکنند در کوچه های مخفی سیسیل کوزانوسترا قدم های بزرگش را بر میدارد و با هر قدم سنگفرش های خونی از خود به جا میگذارد