د.ا.د جاسمین
دو ماه تمام توی یه خونه ساحلی بودم و خبری از اون مرتیکه بی شخصیت نبود هر چند روز یک بارم یکی واسم همه خریدای مورد نیاز رو انجام میداد
مایو دو تیکه رو پوشیدم و سبد وسایلمو برداشتم و روانه حیاط شدم
قسمتی از ساحل جز حیاط بود و میشد خیلی خوب آفتاب گرفتزیر انداز پهن کردم و نشستم ضد افتابم رو از توی سبد برداشتم همه جای بدنم مالیدم و در اخر دراز کشیدم
همه چی خیلی عالی پیش میرفت و دیگه واسم مهم نبود یه همسر بی شخصیت دارم که مدام بهم خیانت میکنه
نفس عمیقی کشیدم و لبخند زدم
+ اره همینه نباید برات مهم باشه از زندگی لذت ببر
درحالی که داشتم روی ارامش درونی تمرکز میکردم صدای در فلزی حیاط اومد که باز و بسته شد
نشستم و با اخم به در نگاه کردم ... فرانچسکو؟ اون اینجا چه غلطی میکنه؟ با خرید اومده؟
رو به روم ایستاد و گفت: خریدای امروزتو من اوردم
+ بزار توی خونه
سگ محلش کردم و دراز کشیدم
تا همین چند دقیقه پیش سعی میکردم انرژی مثبت دریافت کنم انگار کائنات باهام مشکل داره+گوه توشششش
بلند شدم و با عصبانیت به سمت خونه رفتم که دهنشو پاره کنم وقتی توی آشپز خونه دیدمش همونجوری خشکم زد
خم شده بود و وسایل رو توی یخچال می چید حلقه اش توی دستش بود و حلقه ای که من موقع دعوا پرت کردم داخل گردنبندش انداخته بود
نگاهی به دسته گل روی میز انداختم و گفتم: پدرت مجبورت کرد بیای اینجا یا بئاتریس و لئوناردو ؟
بلند شد و گفت: خودم اومدم
+ چرا؟
فرانچسکو: چون که باید برگردی خونه
+ که چی بشه ؟ ببین من عاشقت نیستم ولی اجازه نمیدم غرورمو جلوی یه مشت جن*ده بی سر و پا خورد کنی و آبرومو ببری
فرانچسکو: من تو رو نمیخوام
+ منم عاشق سینه چاک تو نیستم و اگه حق انتخاب داشتم توی چهل کیلومتری از تو نمی ایستادم چه برسه بخوام زن تو باشم
فرانچسکو: مجبوریم خوب به نظر برسیم
+ عه چه جالب چون تا وقتی که تو بخوای به من مدام خیانت کنی ابرومو ببری منم همین نظر رو داشتم
به سمت اتاق رفتم و یه پیرهن ساحلی پوشیدم و برگشتم
مشغول سیگار کشیدن بود
+ انقدرام ادم وحشتناکی نیستم که افسردگی گرفتی قیافت به هم ریخته حداقل از اون دخترا پاپتی که باهاشون میخوابیدی ده برابر بهترم کنارت وایسم با این هیکل و استایلم میتونی جلوی بقیه پز بدی
YOU ARE READING
جهان خونین مافیا
Actionدر پس زیبایی های این جهان دنیایی وجود دارد سراسر خون و درد ، هنگامی که کودکان در چمنزار ها بازی میکنند در کوچه های مخفی سیسیل کوزانوسترا قدم های بزرگش را بر میدارد و با هر قدم سنگفرش های خونی از خود به جا میگذارد