پارت 11

680 33 16
                                    

د.ا.د ناتالیا

از پله ها پایین رفتم و با دیدن یکی از خدمه ها که دختر جوانی بود پرسیدم: لیکو تو لئوناردو رو ندیدی ؟
لیکو: نه خانوم ولی ربکا گفت شب ساعت ۴ صبح با اقای فرانچسکو عجله داشتن و رفتن

+ آها بقیه نیستن؟
لیکو : نه چند تا از محافظا هم رفتن
+ ممنون

ساعت ۱۰ صبح بود که با دیدن جای خالی لئوناردو تعجب کردم چون هیچ وقت بدون اطلاع به من جایی نمیرفت کل این مدت هر روز یه نوشته قبل از رفتنش کنار بالشتم میزاشت .

حالا نه تنها خودش نیست بلکه مارکو ، فرانچسکو ، پیتر و فلاویا هم نیستم و تلفنشون رو جواب نمیدن
من مونده بودم و این خونه بزرگ و عجیب غریب

روی مبل های نشیمن نشستم لیکو ‌ به سمتم اومد و گفت: خانوم چیزی میخورید ؟
+ آممم ... میلم نمیکشه ... میگم تو میدونی بئاتریس کی بر میگرده ؟
لیکو: خب ... راستش ... خانوم بئاتریس توی یونان یه خونه دارن و هر وقت میرن تا پاییز بر نمیگردن

+ اها ممنون

لیکو: میدونم به من ربط نداره ولی شما باردارید باید به خاطر بچه هم شده غذا بخورید پس من یه صبحونه سبک واستون اماده میکنم

+ ممنون

بعد از این که رفت با استرس گوشیمو چک کردم حتی یه پیام رو ندیده بود چرا انقدر استرسی شدم دستمو روی شکم کشیدم و گفتم: همه چی درست میشه پسر کوچولو بابا فقط یکی از اون کارای عجیب غریبش رو داشته و زود بر میگرده .

پسرم شروع کرد به تکون خوردن
+ قربونت برم

انگشتمو با حرص گاز گرفتم تا استرسم خالی بشه بعد حرف آناستازیا دکتر روانپزشکم توی سرم مرور شد که نباید این رفتار رو به عادت تبدیل کنم

از وقتی وارد شیش ماهگی شدم
لئوناردو مجبورم کرد به دکتر روانپزشک مراجعه کنم چون من شرایطم با این همه تجربیات تلخ قطعا عادی نیست چون که کابوسام هر از چند گاهی به سراغم می اومد

مجله روی میز رو برداشتم و دونه دونه برگه هاشو می‌کندم و مچاله میکردم تا استرسم خالی بشه
وقتی به خودم اومدم بین سه تا مجله صد و پنجاه صفحه ای غرق شده بودم

لیکو با سینی صبحونه اومد و با دیدن وضعیتم گفت: خانوم حالتون خوبه؟
+ اره خوبم

کاغذا رو پرت کردم اطراف و سینی رو ازش گرفتم
+ ممنون
لیکو: الان میگم بیان اینجا رو جمع کنن
+ نه نمیخواد

بیچاره با تعجب دوباره به اطراف نگاه کرد و رفت
نمیتونستم یه لقمه غذا بخورم خیلی هر لحظه استرسم بیشتر میشد و هیچ کدوم از اون چرت و پرتایی که آناستازیا گفته بود به دردم نمیخورد .

گوشیمو برداشتم و روی اسم لئوناردو کلیک کردم دوباره اون زنیکه خراب گفت : مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد ....

جهان خونین مافیاWo Geschichten leben. Entdecke jetzt