«هیونگِ من» | کایسو

102 19 3
                                    

غر غر کنان از کلاس های فوق برنامش بیرون اومد

Ups! Ten obraz nie jest zgodny z naszymi wytycznymi. Aby kontynuować, spróbuj go usunąć lub użyć innego.

غر غر کنان از کلاس های فوق برنامش بیرون اومد . دوستش که در نزدیکیش قدم میزد، بلاخره طاقتش سر اومد و گفت

-یااااا معلوم هست چته؟! هنوز بخاطر صبح ناراحتی؟!

اون که با این حرف اتفاقات صبح یادش اومده بود، دستش رو به گونه ی ورم کرده و دردناکش کشید و با چهره ای که از درد درهم میرفت نالید

کای- معلومه که نه! اون عوضی حقش بود!

تقریبا به درب خروجی رسیده بودن که دوستش دستش رو گرفت و نگهش داشت

-پس چته؟! میترسی توی خونه تنبیهت کنن؟!

و اجازه ی حرف بهش نداد و اضافه کرد

-تو که انقدر میترسی پس چرابا اون عوضیا درگیر میشی؟! مدیر دفعه ی دیگه بهت رحم نمیکنه! ممکنه نذاره امسال فارغ التحصیل بشی!

هوفی کلافه کشید و شاکی غر زد

کای-یا اصلا مسئله این نیست. به جای پدر و مادرم ...امروز هیونگ اومده مدرسه!

چشم های دوستش برقی زد و لب هاش به خنده ای کش اومد

-واقعا؟! همون برادر جذابت؟! هی باید زودتر میگفتی!!

با اخم های در هم مشتی حواله ی بازوش کرد

کای- میخوای بکشمت؟! قبلا بهت گفته بودم فکر هیونگمو از سرت بکن بیرون!

پسر مقابل ،جای ضربه رو مالید  و گفت

-الان مشکلت چیه؟! اینکه برادر ناتنیت رفته پیش مدیر که خوبه! اگر پدر و مادرت میرفتن که بدتر بود!

کای با چهره ای گرفته به نقطه ای خیره شد

کای- مشکل همینجاست! اون ترسناک تر از پدر ومادرمه!

و با یاد اوریه چهره ی برادرش، لرزی کرد و مضطرب گفت

کای- اون چشم های خیرش...

با شگفتی خندید

-هی راست میگی؟! ترسناکه؟! واقعا!؟

تند تند سرش رو تکون داد

کای-واقعا ترسناکه! باور کن!! کاش منو زیر مشت و لگد میگرفت ولی با اون چشمهای سردش اونطور نگام نمیکرد!!

«سناریو کیپاپ»Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz