«میبوسمت،باهات ازدواج میکنم و باهات میخوابم!»|چانسو

213 37 14
                                    

بعد از سپری کردن یک امتحان سخت که کل هفته رو در حال اماده شدن براش بود، حالا  بی هدف توی راهروی مدرسه سوت میزد و با دست هایی که توی جیب فرو کرده بود، به سمت کلاس قدم میزد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

بعد از سپری کردن یک امتحان سخت که کل هفته رو در حال اماده شدن براش بود، حالا  بی هدف توی راهروی مدرسه سوت میزد و با دست هایی که توی جیب فرو کرده بود، به سمت کلاس قدم میزد.

به محض اینکه درب کلاس رو باز کرد، از دیدن جمعی از همکلاسی هاش که دور هم جمع شده بودن و بازی میکردن، هیجان زده شد و خودش رو وسط انداخت

چان – هی منم هستم!

همه با هیجان  فرد محبوب کلاس رو تشویق کردن و اون بعد از برداشتن صندلی ای، بهشون ملحق شد.نگاهی به افرادی که دورش جمع بودن انداخت و وقتی فرد مورد نظرش رو پیدا نکرد، ناخداگاه نگاهش رو اطراف کلاس چرخوند.در گوشه ی کلاس، دقیقا کنار پنجره نشسته بود و طبق معمول همیشه، بیرون رو دید میزد. لبخندی زد که با سر و صدای بچه ها دوباره حواسش به سمتشون پرت شد.

چان- چی شد؟!؟ چی بازی میکنید!؟

یکی از دختر با خودشیرینی  جواب داد

-ببوس،بکش ، ازدواج کن! میخوای تو شروع کنی؟!

با نیمچه اخمی که در هم رفته بود گفت

چان- چی؟!این چه کوفتیه!!

اینبار یکی از پسر هایی که در نزدیکیش نشسته بود جواب داد

-اسم سه تا از بچه هارو بهت میدیم و تو باید بگی دوست داری با کی ازدواج کنی، کیو بکشی و کیو ببوسی! هی باحاله شروع کن!!

چانیول به ناچار قبول کرد و  بازی شروع شد.

بچه ها با هیجان و سر و صدا اسم سه نفر رو انتخاب کردن و به چان دادن

-نظرت راجب به جی هون ، دائون و یونجی  چیه؟!

جی هون که پسری  خجالتی ای بود، با صدای بلندی غر زد

-یااااا چرا من؟!!! من و بین اون دوتا دختر قطعا میکشه!!

همگی ، علاوه بر چان بلند خندیدن و یک صدا ازش خواستن تاجواب بده.

چان بعد از مکثی بلاخره تصمیمش رو گرفت و گفت

چان- خیله خب!! ساکت شید

و وقتی چشم های منتظر بچه ها رو دید اضافه کرد

چان-جی هون و میکشم...

صدای خنده ها دوباره اوج گرفت اما با  ادامه ی صحبتش تقریبا همگی لال شدن

چان- با یونجی ازدواج میکنم  و کیونگسو رو میبوسم!

و سرش رو بلند کرد وبا شیطنت به کیونگسو، که از شنیدن اسمش حالا  نگاهش رو از پنجره گرفته بود و  توجهش  به سمتشون جلب میشد، چشم دوخت.

دائون که توی ذوقش خورده بود نالید

-یاااااا !!! کیونگسو که توی بازی نیست اصلا!!

چان مقابل چشم های متعجب  بچه ها، بلند شد و به سمت کیونگسو قدم زد

چان- با این حال من میخوام ببوسمش!

و مقابلش ایستاد و روی میزش خم شد! کیونگ هاج و واج اطراف رو از نظر گذروند 

کیونگ-چیه؟!چیکار میکنی؟!

چان بیشتر به سمتش خم شد و به لب هاش زل زد

چان- مشخص نیست؟!

با عصبانیت شونش رو گرفت و سعی کرد به عقب هولش بده

کیونگ- یاا!!! چه غلطی میکنی؟!

با نیش خندی مچ دستش ، که روی شونش بود رو گرفت و با وولمی اروم زمزمه کرد

چان-هی...میدونم توی امتحان تقلب کردی! باید برم به همه بگم!؟ ها!؟

کیونگ با ترس  نیم نگاهی به اطراف انداخت. نگاه متعجب و پر از شیطنت همکلاسی هاش معذبش میکرد اما اگر...چانیول دهن باز میکرد و به معلم و یا مدیر میگفت، قطعا کلکش کنده بود! مادرش از این اشتباهش نمیگذشت!!

کیونگ- مضخرف نگو من...

هنوز حرفش تموم نشده بود که چان ساعت هوشمند دور مچ کیونگ قاپید  و بهش چند ضربه زد

چان-مضخرف؟! ها؟!شاید باید معلم ساعتت رو چک کنه؟!

و خواست عقب بکشه که کیونگ وحشت زده لبه ی کت فرمش رو گرفت و این اجازه رو بهش نداد.زیر لب با عصبانیت غرید

کیونگ- چی میخوای!؟!

نیش خند پر از شیطونتش ، دوباره گوشه ی لبش جون گرفت

چان-بذار ببوسمت!

با خشم لب زد

کیونگ- دیوونه شدی؟! من و تو...پسریم!!

بر خلاف صدای اروم کیونگ، اینباربا صدای بلند تری که مطمئن بشه به گوش بقیه هم میرسه، جواب داد

چان- خب که چی!؟ کی به این قضیه اهمیت میده؟!من ازت خوشم میاد و این بهترین بهونس تا ببوسمت!

صدای پچ پچ و هوارهای پر هیجان بچه ها اوج گرفت. کیونگ با لحنی عصبی، اما  اروم گفت

کیونگ-  اگر ببوسیم همه چی تموم میشه!؟ چطور بهت اعتماد کنم که دهنت رو بسته نگه میداری؟! مسخره نشو چانیول!!

جلوتر اومد و توی فاصله ی میلی متری به چشم هاش زل زد

چان- کی گفته قراره تموم بشه؟!  دوباره و دوباره بهونه ی  جدیدی جور میکنم برای دوباره بوسیدنت،  برای  قرار گذاشتن و خوابیدن باهات! تمام روز  توی کمین میشینم تا دست از پا خطا کنی !

کیونگ بزاق دهنش رو با ترس قورت داد و گفت

کیونگ- تو...چت شده پارک چانیول؟!

خیره به لب هاش جواب داد

چان-بهت که گفتم...ازت خوشم میاد! حالا هم زود باش و برای بسته نگه داشتن دهنم، لب هام و ببوس!

و مهلت نداد و میون فریاد بلند همکلاسی ها ،و بی توجه به چشم های گرد کیونگ، یقش رو گرفت و بوسه ای به لب های نرم و پفکیش کبوند!

پایان:)

J.J | JJXFIC

«سناریو کیپاپ»Where stories live. Discover now